بازگشت

امامت امام مجتبى ( ع)


در مـدّت سى سال كه از وفات پيامبر اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) مى گذشت و زمان شهادت حضرت اميرالمؤ مـنـيـن ( عـليـه السـّلام ) فرا مى رسيد و نوبت خلافت به امام مجتبى ( عليه السّلام ) رسيده بود، مردم كوفه آن حضرت را به فضائل و عظمت و امامت و شجاعت و شهامت و علم و درايت و پاكى و كمالات روحى ، شناخته بودند و هـمـه مـى دانـسـتـنـد كـه اگـر كـسـى بـعـد از امـيـرالمـؤ مـنـيـن ( عـليـه السـّلام ) لايـق جـانـشـيـنـى حـضـرت رسول اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) باشد امام مجتبى ( عليه السّلام ) است

عـلاوه بـر ايـن ، اصـحـاب رسـول اكـرم ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) فـضـائل آن حـضـرت را از دو لب پـيـغـمـبـر اسـلام ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) مـكـرّر شـنـيـده و بـراى تـابـعين نـقـل كـرده بـودنـد و تـعـيـيـن مقام امامت را از ناحيه رسول اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) براى امام مجتبى ( عليه السّلام ) بعد از اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) همه اصحاب مى دانستند. لذا لازم نبود كه حضرت اميرالمؤ منين به اصـحـابـشـان در خـصـوص امـام مـجـتـبـى ( عـليـه السـّلام ) سـفـارش خـاصـّى بـكـنـنـد ولى در عـيـن حال آن حضرت تمام وصيّتها و سفارشاتى كه براى مردم لازم بود به حضرت امام مجتبى ( عليه السّلام ) علنا و در حـضـور اصـحـاب فـرمـودنـد و او را رسـما هم خليفه و جانشين خود و پيغمبر اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) معرّفى نمودند.

امام را بايد خداى تعالى معرّفى كند در ايـنـجـا جـمـعـى از مـسـلمـانان كه شايد تحت تاءثير استعمار قرار گرفته اند مى گويند:

چرا مردم خودشان نتوانند براى خود امام و رهبر تعيين كنند؟ ما در جواب مى گوئيم :

امامت بر دو قسم است :

گاهى امام در يك محدوده خـاصـّى امـامـت و رهـبـرى دارد مـانـنـد هـر كـسـى كـه بـه چـيـزى احـاطـه عـلمـى داشـتـه بـاشـد در مقابل كسى كه آن چيز را نمى شناسد و آن احاطه را ندارد.

گـاهـى امـام نـسـبـت بـه همه چيز و براى همه چيز و براى همه كس مطلقا رهبر است يعنى علمى از علوم و عملى از اعـمـال و اعـتـقـادى از عـقـائد و حـقـيـقـتـى از حـقـائق وجـود نـدارد جـز آنـكـه آن امـام بـر آن اطـّلاع كامل دارد و عالم است و در آن مسائل راهنماى مردم است و مردم از جانب خداى تعالى موظّف اند كه از او پيروى كنند و چـون مـحـال اسـت كـه خداى تعالى زمام رهبرى مردم دنيا را مطلقا و بطور كلّى به دست يك فرد نادان ولو در يك مـسـاءله ، يـا يـك فـرد گناهكار ولو در يك موضوع ، يا يك فرد اشتباه كار و يا خطاكار ولو در يك مطلب بدهد، بـايـد خـداى تـعالى آن شخص را تعيين كند و به هيچ يك از مردم نوبت نمى رسد كه در اين كار دخالتى داشته بـاشـند. حتّى اجازه نفرموده كه پيامبران اولوالعزم با آنكه معصوم اند در تعيين امام و رهبر مطلق مردم اظهار نظر كنند.

سعد بن عبداللّه قمى مى گويد:

از حضور حضرت بقيّة اللّه (روحى وارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء) سؤ ال كردم در حالى كه ايشان در بغل پدرشان امام عسكرى ( عليه السّلام ) بودند گفتم :

اى آقاى من چرا مردم خودشان نمى توانند امامشان را انتخاب كنند و بايد تعيين امام از جانب خدا باشد؟ امام عصر (روحى فداه ) فرمودند:

آيـا مـردم فـرد صـالحى را انتخاب خواهند كرد يا فاسدى را انتخاب مى كنند؟ گفتم :

طبعا مرد صالحى را بايد انتخاب كنند.

فـرمـود:

آيـا امـكان دارد كه مردم كسى را به عنوان يك فرد لايق انتخاب كنند ولى او در حقيقت و در باطن يك فرد نالايق و پستى باشد؟ گفتم :

بله ممكن است .

آن حـضـرت فـرمـود:

هـمـيـن كـه گـفـتـى ، عـلّتـى اسـت كـه بـه عـنـوان دليـل بـراى تـو مى گويم و عقلت قبول مى كند. (يعنى چون آنها ممكن است در انتخاب امام اشتباه كنند نبايد خداى تعالى اختيار انتخاب امام را به دست مردم بدهد.) گفتم :

بله درست است .

سـپـس فـرمـود:

آيـا پـيـامـبـران بـا آنـكـه خـداى تـعـالى انـتـخـابـشـان كـرده و بـر آنـهـا كـتـاب نازل فرموده و بوسيله وحى تاءييدشان نموده ممكن است با علم و عصمتشان شخصى را انتخاب كنند كه او منافق بـاشـد؟ گـفـتـم :

نـه ايـن نـمـى شـود. فـرمـود:

ايـن حـضـرت مـوسـى بـن عـمـران اسـت كـه بـا وفـور عـقـل و عـلمـى كه دارد و وحى بر او نازل مى شود از خوبان قومش هفتاد نفر را براى ميقات پروردگارش انتخاب مى كند ولى همه آنها منافق از كار بيرون مى آيند و خداى تعالى درباره آنها مى فرمايد:

وَاخْت ارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعي نَ رَجُلا لِمي ق اتِن ا .((21))

پـس در جـائى كه پيغمبر اولوالعزم نتواند اشخاص صالحى را انتخاب كند چگونه ممكن است مردم عادى ولو همه آنها از مهاجر و انصار باشند بتوانند امام زمان خود را انتخاب نمايند.

بنابراين انتخاب امام بايد از جانب خدائى كه از دلها و از آينده و گذشته آنها آگاه است باشد.((22))و قرآن در اين خصوص مى فرمايد:

وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ م ا يَش اءُ وَ يَخْت ارُ م ا ك انَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ .((23))

پيغمبر اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) فرمود:

خـداى تـعـالى مـن و اهـل بـيـتـم را از مـيـان خـلق انـتـخـاب فـرمـود و مـا را بـرگـزيـد و مـرا رسول خود و على بن ابيطالب ( عليه السّلام ) را وصىّ من قرار داده است . سپس فرموده :

م ا ك انَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ يعنى بندگانم حقّ اختيار كردن را ندارند و منم كه هر كه را بخواهم براى امامت اختيار مى كنم . سپس پيغمبر اكرم فرمود:

خداى تعالى من و اهل بيتم را براى نبوّت و امامت برگزيده و انتخابمان كرده است .((24))و در صـدهـا حـديـث كـه سـنـّى و شـيـعـه آنـهـا را نـقـل كـرده انـد آمـده كـه رسـول اكـرم ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) فـرمـود:

امـامـان بـعـد از مـن دوازده نـفـرنـد كـه اوّل آنـهـا حـضـرت على بن ابيطالب ( عليه السّلام ) بعد حضرت امام حسن ( عليه السّلام ) و بعد يك يك از ائمّه اطـهـار ( عـليـهـم السـّلام ) را اسـم مـى بـرد و آنـهـا را انـتـخـاب شدگان خداى تعالى براى امامت و رهبرى جامعه بشريّت تا روز قيامت مى داند.((25))

بـنـابـرايـن اگـر مـردم مـسلمان آن روز آگاه بودند، اگر مردم مسلمان آن روز منصف بودند، بدون معطّلى بعد از پـيـامـبـر اكـرم ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) عـلى بـن ابيطالب ( عليه السّلام ) را به امامت مى پذيرفتند و سپس حضرت امام مجتبى ( عليه السّلام ) را براى مقام رهبرى انتخاب مى كردند و منتظر آنكه ببينند باد به كدام طرف مى رود تا به همان طرف بروند نمى شدند و هر چه مردم مسلمان آن روز با عدم آگاهى از حقيقت نظر دادند متابعت نمى كردند.

پاورقي

21- سوره اعراف آيه 155.

22- بحارالانوار جلد 23 صفحه 68.

23- سوره قصص آيه 68.

24- روايـات بـسـيـارى بـه مـضـمـون فـوق در جـلد 23 و 25 و 33 و 36 و 68 و 85 و 95 بـحـارالانـوار مكرّرنقل شده است .

25- براى بدست آوردن روايات فوق به كتاب منتخب الاثر مراجعه فرمائيد