بازگشت

4 - رشيد هجرى :( 30 )


شاگرد على عليه السلام و يار و مصاحب پاكباخته ى او و دانشمندى كه همه به اينكه داناى پيشامدهاى و مرگها بوده ، اعتراف كرده اند جمع كثيرى از او روايت مى كنند ولى همه ى آنان از بيم زمامدار اموى از بردن نام او خوددارى نموده اند ، تنها كسى كه بصراحت از او نام برده و حديث نقل كرده ، دختر يگانه ى اوست كه بچشم خود كشته شدن پدر را ديده و دست و پاى بريده ى او را جمع آورى كرده است دخترك در هنگاميكه دست و پاى بريده ى پدر را جمع مى كرد ، از او پرسيد : هيچ احساس درد ميكنى ؟ جواب داد : نه دختركم ! مگر آن اندازه كه از ازدحام جمعيت دست دهد !

او را نزد زياد حاضر ساختند ، زياد به او گفت : دوستت - يعنى على عليه السلام - درباره ى بلاي كه بر سرت خواهيم آورد چيزى بتو نگفته است ؟ ! رشيد پاسخ داد : دست و پايم را قطع مى كنيد و بدارم مىآويزيد زياد گفت : بخدا پيشگواي او را دروغ خواهم ساخت ، بگذاريد برود چون خواست خارج شود زياد فرياد زد ، برگردانيدش ، براى تو هيچ بلاي شايسته تر از همان چيزيكه رفيقت خبر داده بنظرمان نمى رسد ، محققا هر چه زنده بمانى جز بدى ببار نخواهى آورد دست و پاى او را ببريد ، دست و پايش را بريدند و او همچنان سخن ميگفت زياد دستور داد او را بدار بياويزند و ريسمان را بگردن او ببندند رشيد گفت : يك كار ديگر باقى مانده كه مى بينم از آن فراموش كرده ايد ! زياد گفت : زبانش را هم ببريد چون زبانش را بيرون آوردند تا ببرند گفت : بگذاريد يك كلمه بگويم او را رها كردند ، گفت : بخدا اين نيز تصديق سخن اميرالمؤمنين است ، مرا از بريدن زبانم نيز با خبر ساخته بود.

او را مجروح و دست و پا بريده از قصر بيرون افكندند ، مردم گرد او مجتمع گشتند و همان شب وفات يافت ، رحمت خدا بر او باد .

دخترش مى گويد : روزى به پدرم گفتم : چقدر تلاش مى كنى ، پدر ! جواب داد : ( دخترم ! پس از ما مردمى خواهند آمد كه آگاهى و بيناي آنان در دين ، از زحمت و تلاش ما با فضيلت تر است) .

به دخترش اندرز مى داد : ( دختر كم ! حرف را با ( كتمان) بميران و دل را جايگاه امانت بساز)( 31 )

پاورقي

30- ( رشيد) به صيغه ى تصغير تلفظ مى شود ( بر وزن خمين ) و ( هجرى) منسوب به بلاد ( هجر) ( بر وزن صمد ) بحرين است .

31 - سفينة البحار ( ج 1 ص 522 ) .