بازگشت

2 - عمروبن الحمق خزاعى


بن كاهن بن حبيب بن عمرو بن القين بن ذراح بن عمرو بن سعد بن كعب بن عمرو بن ربيعه ى خزاعى سلسله ى نسب او را چنين آورده اند .

وى پيش از فتح مكه اسلام آورد و به مدينه مهاجرت كرد و او همان صحابى نيكو صفتى است كه رسولخدا صلى الله عليه و آله دعا كرد جوانى او پايدار بماند ، هشتاد سال از عمر او گذشت و يك تار موى سپيد در صورت او ديده نشد و چون زيبا و خوش چهره نيز بود ، بجا ماندن رنگ موى صورت بر درخشندگى و زيباي او مى افزود .

پس از دوران رسولخدا مصاحبت اميرالمؤمنين على عليه السلام را برگزيد و دوستى مخلصانه ى وى بجاي رسيد كه آنحضرت بدو ميفرمود : كاش در ميان سپاه من صد نفر مانند تو يافت مى شد جنگ هاى : جمل و صفين و نهروان را در كنار على عليه السلام درك كرد .

اميرالمؤمنين او را بدينگونه دعا كرد : ( بارالها قلب او را به تقوى روشن ساز و او را به راه راستت هدايت فرما) و بدو فرمود : اى عمرو ! بعد از من ، تو بقتل خواهى رسيد و سر تو را شهر بشهر خواهند گردانيد و آن اول سرى است در اسلام كه گردانيده مى شود ، واى بر كشنده ى تو)( 26 ) .

ابن اثير مى نويسد ( ج 3 ص 183 ) : هنگاميكه زياد به كوفه آمد ( عماره بن عقبة بن ابى معيط) بدو گفت : ( عمر و بن حمق) شيعيان ابوتراب را سر جمع و متمركز مى كند زياد كس نزد او فرستاد كه : اين اجتماع در اطراف تو چيست ؟ با هر كس خواستى سخن بگواي در مسجد ( 27) .

از آن پس عمرو - بروايت طبرى - همواره بيمناك و مترصد بود تا ماجراى ( حجر بن عدى كندى) پيش آمد ، در آن واقعه وى امتحان خوبى داد و هنر نماي درخشانى كرد مردى از ( الحمراء) ( نيروى انتظامى زياد ) بنام ( بكر بن عبيد) عمودى بر سرش فرود آورد و او را بر زمين افكند ، شيعيان او را از معركه بدر بردند و در خانه ى مردى از قبيله ى ازد پنهان ساختند ، پس از چندى مخفيانه از كوفه خارج شد و ( رفاعة بن شداد) كه او نيز يكى ديگر از سران شيعه بود ، بهمراهى وى خارج گشت ابتدا بسوى مدائن رفته و سپس راه موصل را در پيش گرفتند و در نزديكى آن شهر در كوهى مأمن گزيدند حاكم آبادى نزديك آن كوه درباره ى آنان بدگمان شد و با جمعى سوار بسوى آنان رفت ، عمرو هنوز به موصل نرسيده بيمارى ( استسقاء) گرفته بود و طبعا اكنون قدرت دفاع نداشت ولى ( رفاعة بن شداد) كه جوانى نيرومند بود بى درنگ بر اسب جست و به عمرو گفت : از تو دفاع ميكنم عمرو گفت : دفاع بحال من چه سودى دارد ؟ اگر بتوانى جان خودت را خلاص كن رفاعه بر آنان هجوم آورد و حلقه ى محاصره را پاره كرد و با تاخت دور شد ، سواران او را تعقيب كردند و او تير اندازى چيره دست بود ، هر سوارى كه نزديك او مى رسيد تيرى بسوى او رها مى كرد ، يا مجروحش مى ساخت و يا او را از پاى در مى افكند ، لذا سواران از تعقيب او منصرف شدند و به عمرو پرداختند ، از او پرسيدند : تو كيستى ؟ گفت : من كسى هستم كه اگر رهايم كنيد براى شما بسلامت نزديكتر است و اگر بكشيد زيانش براى شما بيشتر ! مجددا از نام و نشان او پرسيدند حاضر نشد بانان پاسخ گويد ( ابن ابى بلتعه) كارگزار آبادى ، او را نزد كارگزار موصل كه ( عبدالرحمن بن عبدالله بن عثمان ثقفى) بود فرستاد و او چون ( عمرو) را ديد ، شناخت و ماجراى او را براى معاويه نوشت معاويه نوشت كه با نيزه نه ضربت بر او وارد آورند همچنانكه او بر عثمان وارد آورده است ! چنين كردند ، در ضربت اول يا دوم وفات يافت .

روايت ابن كثير با روايت مذكور كه از طبرى بود داراى مغايرت فراوان است ، وى ميگويد : مأموران معاويه او را در غارى مرده يافتند ، سرش را بريدند و نزد معاويه فرستادند و اين نخستين سرى بود در اسلام كه گرد شهرها گردانيده شد معاويه سر بريده او را نزد همسرش ( آمنه بنت شريد) كه زندانى بود فرستاد وحشيگرى و خوى سبعيت را در آن بظاهر انسان ، بنگريد سر را در دامن او افكندند ، آمنه دست بر پيشانى او نهاد و لبهاى او را بوسيد و گفت : ديرى است كه او را از نظر من دور داشته ايد و اكنون كشته ى او را بمن باز ميگردانيد ؟ زهى به اين هديه كه هم دوستدار است و هم محبوب .

حسين عليه السلام ضمن نامه اي به معاويه نوشت : ( آيا تو آن نيستى كه عمر و بن الحمق صحابى رسولخدا صلى الله عليه و آله - آن بنده ى شايسته را كه جسم او از عبادت خدا فرسوده و رنگ او زرد گشته بود - بقتل رسانيدى با آنكه به او امان داده و چندان عهد و پيمان سپرده بودى كه اگر به پرنده اي ميدادند از فراز ابرها بزير مىآمد ؟ او را كشتى و بر خدا جرئت ورزيدى و عهد و پيمان را سبك شمردى)

مؤلف : منظور از اين عهد و پيمان ، همان مفاد ماده ى پنجم قرار داد صلح است .

مؤلف : ( سفينة البحار) مى نويسد : مدفن او در كنار شهر ( موصل) است ( ابو عبدالله سعيد بن حمدان) پسر عموى ( سيف الدوله) نخستين بار در ماه شعبان سال 336 آنرا بنا كرد .

در كتاب ( اصول التاريخ و الادب) چنين آمده ( ج 9 ص : 2) ( ابوالحسن على بن ابى بكر هروى) در ( كتاب الزيارات) مى نويسد : بر كناره ى شهر موصل در ناحيه ى علياى شهر ، مدفن ( عمرو بن الحمق) است ، بدن وى را در آنجا بخاك سپردند و سرش را بشام بردند ميگويند اين اول سرى بود در اسلام كه گردانيده شد در اين آرامگاه بعضى از بزرگان اولاد حسين نيز مدفونند


پاورقي

26- سفينة البحار ( ج 2 ص 360 ) .

27- طبرى جريان سخن چينى عماره بن عقبه را ذكر كرده و سپس مى نويسد : بعضى گفته اند آنكسى كه خبر عمرو بن الحمق را نزد زياد برد و گفت او در شهر - كوفه و بصره - را شورانيده است ، ( يزيد بن رويم) بود .