بازگشت

معاويه و سران شيعه


چهره اي كه معاويه پس از صلح در برابر سران شيعه بخود گرفت ، چهره ى دشمن انتقامجواي بود كه نه ترحم و نه ملاحظه ى عهد و ميثاق نمى توانست جلوگير او باشد.

واهمه اي كه وى از تبليغات مؤثر اين بزرگان و بزرگواران داشت در كوشش فراوان او نسبت به آزار و تبعيد و قتل و ريشه كن كردن ايشان بشدت مؤثر بود اكنون ما بر آن نيستيم كه همه ى جنايتهاي را كه معاويه درباره ى اين بزرگمردان مرتكب شد يا همه ى نقشه هاى وسيع و عميقى را كه درباره ى ايشان داشت ، ياد آور شويم همين اندازه براى آنكه ميزان وفادارى اين مرد اموى به تعهدات و سوگندهاى خود آشكار گردد در اين فصل بعضى از اقدامات و برخى از نقشه ها و نيت هاى او را بيان مى كنيم و همين گفتار كوتاه ، خواننده را از تفصيلى كه بدان دست نيافته ايم يا عدم تذكر آن را ترجيح داده ايم ، بى نياز خواهد ساخت .



بعدها سرگذشت اين بزرگمردان از انصاف مورخان برخوردار نگشت و تعصب هاى زشت ، نقش حساس خود را در پوشيده داشتن جلوه هاى درخشنده ى اين تاريخ پر فراز - كه ميبايست مايه ى عبرت نسلها باشد - ايفا كرد و قدرتهاى حاكم در جهت دادن به نوشته هاى تاريخى و مطالبى كه بصورت حديث نقل مى شد ، كارها كردند و هر چه ميخواستند درباره ى ائمه ى شيعه - تا چه رسد به سران يا مردم معمولى ايشان - گفتند و نوشتند .



ابن عرفه معروف به ( نفطويه) كه از محدثان بزرگ و سرشناس است در تاريخ خود مطلبى ذكر كرده كه با آنچه گفتيم مناسب است مى گويد : بيشتر احاديثى كه در فضائل صحابه ساخته شد ، در روزگار بنى اميه و براى تقرب به ايشان فراهم آمد چه ، ايشان مى پنداشتند كه با اينكار ميتوانند بنى هاشم را منكوب سازند .

مدائنى در تشريح اوضاع زمان معاويه مى نويسد : ( احاديث ساختگى فراوان و دروغهاى رائج و معروف پديد آمد و فقيهان و قاضيان و حاكمان بر اين اساس عمل كردند در اين ميان ، بلاى قاريان رياكار و عاميانى كه اظهار خشوع و عبادت ميكردند از همه بالاتر بود اينان بخاطر تقرب به حكام و راه يافتن به دربارها ، احاديثى مى ساختند و از اين رهگذر ، مال و ثروت فراوان بدست مىآوردند ، و آنگاه اين روايات بدست مردم دينباور كه دروغ و افتراء را جائز نمى شمردند مى افتاد و آنان اينها را بچشم قبول نگريسته و بگمان آنكه راست و درست است ، نقل ميكردند و اگر ميدانستند كه باطل و نادرست است نه آن را روايت ميكردند و نه هرگز بدان عقيده مى بستند) ( 1 ) .



ابن ابى الحديد مى نويسد : ( شيخ ما ابو جعفر اسكافى گفت : معاويه عده اي از صحابه و عده اي از تابعين را بر نقل خبرهاى ناپسند كه مستوجب لعن و بيزارى بود درباره ى على عليه السلام وادار ساخت و براى آنان پاداشى قابل ملاحظه قرار داد و آنان آنچه مايه ى خشنودى او مى شد ساختند از جمله ى اين افراد ابوهريره بود و عمر و بن عاص و مغيره بن شعبه و از تابعين : عروه بن زبير ( 2 ) .

مؤلف : اندكى بيطرفى و دقت در استنتاج كافى است كه هر كسى را به اين نتيجه برساند كه بى ترديد ، تصرفاتى وسيع و همه جانبه ، يكجا هم حديث و هم تاريخ را مورد دستبرد قرار داده است بطوريكه هر كاوشگر در پديده هاى دوره ى نخستين اسلام ، با نهايت تأسف مشاهده مى كند كه هيچ واقعه اي از وقايع اسلامى با اهميت آنروزگار ، از لحاظ يكنواختى و تسلسل تاريخى ، از آميختگى با چيزهاي كه آنرا قرين ترديد و از مجراى عادى خود خارج مى سازد ، سالم و بر كنار نمانده است .



پس از ذكر متون مزبور ، نيازى نيست كه همه ى گواهى ها و تصريح ها بر رواج جعل و تحريف( 3 ) و كثرت جعالان را بيان نمائيم ، چه ، بهترين گواهان هر واقعه آنانند كه خود از نزديك آن را ديده اند .

ماجراى امام حسن بن على عليهما السلام با همه ى دنباله ها و قضاياى حاشيه اي اش ، يكى از همين ماجراها است كه دستخوش هوسها و تمايلات سياسى گشته و از جنبه هاى افزودن و كم كردن و پيوستن و جدا ساختن حوادث ، مورد تصرف و دستبرد واقع شده است و بر اثر اين بازى اسف آور - كه البته همه اش عمدى نبوده همچنانكه همه ى آن تصادفى نيز نبوده است - شكوه و جمال واقعى خود را از دست داده است و نتيجه ى طبيعى اين حالت آنست كه دريافتها از آن مختلف و گفتگوها درباره ى آن فراوان باشد و تازه اين فقط يك نمونه از قضاياى تاريخى اسلام است كه تاريخ بدان ستم كرده و پوششى از ظلمت بر آن كشيده است .

اينان كه درباره ى حسن قلمفرساي ميكردند ، موقعيت و مكانت او را بخوبى مى شناختند و ميدانستند كه درباره ى يكى از دو بيهمتاى جهان اسلام سخن مى گويند .



در اينصورت ، قضاياي كه از چنين خصوصيتى برخوردار نيستند و موضوع آنان به سطح شخصيت يك امام نمى رسد ، سرنوشت روشنى خواهند داشت .

بدينجهت نبايد اميدوار بود كه در موضوع ( معاويه و سران شيعه) بتوان بر همه ى حقايقى كه زواياى بحث را پر ميكند دست يافته و آمارهاى صحيحى كه دامنه ى بحث را فرا بگيرد و با روايت ( مدائنى) و گفتار مفصل ( سليم بن قيس) متناسب باشد ، فراهم آوريم .

چه ، هر مطلبى از اين قبيل و بطور كلى هر يك از موضوعات تاريخ واقعى شيعه ، در طول زمانها مورد تجاوز تصرف هاى خصمانه قرار گرفته و دروغهاى بهادار ! آن را مسخ كرده است .

اينك تنها راهى كه در برابر ما قرار دارد آنست كه به متون تاريخى باز گشته و از اينجا و آنجا فرازهاي انتخاب كنيم و از اين اجزاء پراكنده صحنه اي را - كه با همه زشتى و شناعت - باز گوشه اي از واقعيت و اندكى از بسيار است ، شكل بخشيم .



در صفحات آينده فهرست اندوهبارى از نام و شرح حال اين بزرگمردان صحابى يا تابعى بنظر خواننده مى رسد و در پرتو آن ، پاسخى كه معاويه به پنجمين ماده ى قرار داد صلح داد روشن مى گردد و بدنبال آن در فصول متفرقى فرازهاى اين ماده بررسى ميگردد

پاورقي

1 - ابن ابى الحديد - ج 3 ص 16 .

2 - ابن ابى الحديد - ج 1 ص 358

3 - علامه ى امينى نجفى در كتاب ( الغدير) ( ج 5 ص 185 تا 329 ) درباره ى حديث سازان و دروغگويان بحث پر ارزشى آورده و در آن از 620 نفر دروغگوى حديث ساز كه در شما راويان حديث و تاريخ معرفى شده اند ، ياد كرده است رجوع كنيد .

مترجم : و اكنون كه اين سطور نوشته مى شود ، هفته اي است كه عالم اسلام اين علامه ى كاوشگر مجاهد را از دست داده و داغدار وى و تتمه ى اثر بزرگ و نا تمام او - ( الغدير) - گشته است .