بازگشت

فلسفه صلح امام حسن مجتبي(ع)


حضرت امام حسن(ع) در نيمه (پانزدهم) رمضان سال سوم هجري در مدينه منوره متولد شد. در دامان عصمت فاطمه زهرا(س) و با رهنمودها و تربيت جد بزرگوارش حضرت محمد مصطفي(ص) و پدرش حضرت علي مرتضي(ع) پرورش يافتند و از درياهاي علم و معرفت لدني جد بزرگوار، پدر و مادرشان فيض بردند. هنگامي که امام حسن مجتبي(ع) بعد از شهادت امام علي(ع) به مقام والاي امامت و رهبري رسيد. در مقابل معاويه بن ابوسفيان اموي که هميشه او و خاندانش در مخالفت با خاندان پاک آل هاشم چه در عصراسلام و چه در عصر جاهليت سماجت مي کردند، با تجهيز لشکر و قشون آمادگي جنگ و پيکار با امام حسن(ع) را گرفت.

ديگ حرص و طمع معاويه به حکومت وسيع اسلامي جوش مي زد، لذا با آماده کردن سپاهي بزرگ مقدمات و آمادگي جنگ با امام حسن مجتبي(ع) و اشغال حکومت اسلامي ولو به ريختن خون مسلمانان و تضعيف جامعه اسلامي را اتخاذ نمود. و از طرف ديگر امپراطوري روم شرقي و ديگر دشمنان اسلام که منافع خود را با گسترش و انتشار دين مقدس اسلام در خطر مي ديدند در کمين حکومت نوپاي اسلام و منتظر فرصت جهت محو و تضعيف اين دين الهي بودند.

در چنين شرايط خطرناکي امام حسن(ع) با شرايط دشوار جنگ با معاويه و وقوع جنگ هاي درون اسلام و با چشم پوشي و انصراف از حق مسلم خودش و حفظ اتحاد

جامعه اسلامي جهت مقابله با دشمنان خارجي اسلام و حفظ منافع علياي اسلام قرار گرفت.

امام(ع) با معاويه صلح نمود و به خاطر حفظ وحدت جامعه اسلامي و جلوگيري از نفاق و پراکندگي و تشتت و محفوظ ماندن منافع علياي جهان اسلام از حقوق مسلم خويش انصراف نمود. امام غصب حقوق خودش را پذيرفت، اما هرگز پراکندگي و تضعيف و محروميت و عقب ماندگي دنياي اسلام را پذيرا نشده و با امضاي صلح نامه نقش مهمي را در بقا دين اسلام و ايجاد صلح بين جامعه اسلامي و مصونيت مال و خون جامعه اسلامي ايفا نمود.

علل اين صلح که جهت بقاي عظمت و منافع علياي اسلام ضروري پنداشته مي شد، را در فرموده هاي امام حسن(ع) در مي يابيم.

معاويه طي نامه اي شايد جهت استحکام و تثبيت پيمان صلح به امام حسن(ع) دستور مي دهد که عروه بن نوفل خارجي را که در نخيله کوفه است و عليه معاويه دشمني دارد و ياغي شده است را از بين برد. امام در جواب نام ها مي نويسد که در آن علت و فلسفه امضاي صلح نامه را اين چنين بيان مي دارد: «لو بدئت بقتال احد من اهل القبله اثرتک، اني ترکتک لصلاح الامه و حقن دمائها» يعني اي معاويه اگر شروع مي کردم و مأمور مي بودم به جنگ يکي از اهل قبله(مسلمانان) جنگ با تو را انتخاب مي کردم، همانا من(تو را شايسته رهبري امت اسلامي نمي دانم) بلکه همانا تو را رها کردم براي اصلاح (در صلح زيستن) امت اسلامي و حفظ خون مسلمانان. در خاتمه اين نوشتار را با ذکر حديثي از اين امام همام تزين مي کنم: «عف عن محارم الله تکن عابدا و ارض بما قسم الله تکن غنيا» يعني اگر از محارم خدا (آن چه خدا حرام قرار داده) چشم بپوشي ]يعني انجام ندهي[ عابد هستي و اگر به رزق خدا راضي باشي ثروتمند هستي.