بازگشت

كتابهي حديثي و نقلهاي اين روايت


نخست به نقلهاي مختلف اين مطلب اشاره مي شود و سپس به پاسخگويي و نقادي آن مي پردازيم. در نقل روايتها ترتيب تاريخي و زماني كتب را منظور مي داريم تا نقد به سهولت انجام شود.



1ـ اولين كتاب حديثي شيعه كه اين مطلب در آن نقل شده كتاب محاسن برقي، نوشته احمد بن ابي عبداللّه برقي(م274 يا 282ق) است:



عن ابن محبوب عن أبي عبداللّه (عليه السلام) قال: اتي رجل اميرالمؤمنين(عليه السلام) فقال له: جئتك مستشيرا. ان الحسن و الحسين و عبداللّه بن جعفر خطبوا اليّ، فقال اميرالمؤمنين(عليه السلام): المستشار مؤتمن؛ اما الحسن فانه مطلاق و لكن زوّجها الحسين(عليه السلام) فانه خير لابنتك.



مردي نزد اميرالمؤمنين(عليه السلام) آمد و گفت: مي خواهم مشورت كنم. حسن و حسين و عبداللّه بن جعفر از دخترم خواستگاري كرده اند [به كدام دختر دهم؟ [حضرت فرمود: كسي كه مورد مشورت قرار گيرد؛ امين است. بدان حسن، بسيار طلاق مي دهد. دخترت را به حسين تزويج كن زيرا براي دخترت بهتر است.



2ـ پس از محاسن، روايتهايي در اين زمينه در كتاب كافي نوشته محمد بن يعقوب كليني(م329ق) نقل شده است.



الف) عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد عن محمد بن اسماعيل بن بزيع عن جعفر بن بشير عن يحيي بن ابي العلأ عن ابي عبداللّه (عليه السلام) قال: ان الحسن بن علي(عليه السلام) طلّق خمسين امرأة فقام علي(عليه السلام) بالكوفة فقال: يا معشر اهل الكوفة لا تنكحوا الحسن فانه رجل مطلاق، فقام اليه رجل فقال: بلي و اللّه لننكحنّه فانه ابن رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) و ابن فاطمة فان اعجبه امسك و ان كره طلّق.(2)

امام صادق(عليه السلام) فرمود: حسن بن علي پنجاه زن را طلاق داد. تا آنكه حضرت علي(عليه السلام) در كوفه به پا خاست و فرمود: اي كوفيان، به حسن دختر ندهيد زيرا بسيار طلاق مي دهد. مردي بر پا خاست و گفت: به خدا سوگند، چنين مي كنيم. او فرزند رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و فاطمه است، اگر خواست همسرش را نگه مي دارد و اگر نخواست طلاق مي دهد.



ب) حميد بن زياد عن الحسن عن محمد بن سماعة عن محمد بن زياد بن عيسي عن عبداللّه بن سنان عن ابي عبداللّه (عليه السلام) قال: ان عليا(عليه السلام) قال و هو علي المنبر لا تزوّجوا الحسن فانه رجل مطلاق. فقام رجل من همدان فقال: بلي واللّه لنزوّجنه و هو ابن رسول اللّه و ابن اميرالمؤمنين(عليه السلام) فان شأ امسك و ان شأ طلّق.(3)



امام صادق(عليه السلام) فرمود: علي(عليه السلام) بر منبر فرمود: به حسن دختر ندهيد زيرا او مردي



پرطلاق است. مردي هَمْداني بلند شد و گفت: به خدا سوگند چنين خواهيم كرد زيرا او فرزند رسول خدا و اميرالمؤمنين است. اگر خواست همسر را نگه دارد و اگر نخواست طلاق مي دهد.



3ـ پس از كافي، اين مضمون در كتاب دعائم الاسلام، نوشته نعمان بن محمد تميمي قمي(م363ق) آمده است:



عن ابي جعفر محمد بن علي(عليه السلام) انه قال: قال علي(عليه السلام) لاهل الكوفة: يا اهل الكوفة لا تزوّجوا حسنا فانه رجل مطلاق.(4)



امام باقر(عليه السلام) فرمود: علي(عليه السلام)، كوفيان را مخاطب ساخت و فرمود: به حسن زن مدهيد زيرا كه بسيار طلاق مي دهد. پس از اين سه كتاب، كتب روايي ديگر با همين اسناد به نقل اين احاديث پرداخته اند.



شيخ حرّ عاملي(م1104ق) در كتاب وسائل الشيعة، دو روايت كافي(5) و روايت كتاب محاسن(6) را نقل كرده است. پس از وي، علامه مجلسي در كتاب بحارالانوار به نقل اين احاديث پرداخته است. وي روايت محاسن(7) و كافي(8) را نقل كرده و به جز آن از مناقب ابن شهر آشوب(9) نيز همين مضامين را روايت كرده است.



همچنين محدث نوري، در كتاب مستدرك الوسايل، روايت كتاب دعائم الاسلام(10) و مطلب نقل شده در مناقب ابن شهر آشوب(11) را روايت كرده است.



به جز كتب حديث، در پاره اي از كتب تاريخي كه شيعيان تحرير كرده اند نيز اين مطلب بازگو شده است. ابن شهر آشوب(م588ق) در كتاب مناقب از قوت القلوب ابوطالب مكي، آن را روايت كرده است.



اين مضامين در كتب حديثي اهل سنت ديده نشد اما در تعدادي از كتب تاريخي آنان روايت شده؛ كه فهرست وار بدان اشاره مي شود:



1ـ بلاذري(م279ق) در انسـاب الاشراف(12)



2ـ ابوطالب مكي(م386ق) در قوت القلوب(13)



3ـ ابوحامد غزالي(م505ق) در احيأ العلوم(14)



4ـ ابن ابي الحديد معتزلي(م586 ـ 655ق) در شرح نهج البلاغه(15)



5ـ الامام المزدي(م742ق) در تهذيب الكمال(16)



6ـ ذهبي(م748ق) در سير اعلام النبلأ(17)



7ـ ابن كثير(م774ق) در البداية و النهاية(18)



8ـ مير خواندشاه(م838 ـ 903ق) در روضة الصفا(19)



9ـ سيوطي(م911ق) در تاريخ الخلفأ(20)



در اين مجموعه نقلها و اسناد، يك مطلب دست به دست گشته و آن اينكه امام مجتبي(عليه السلام) مطلاق (پرطلاق) بود و پدر بزرگوارش مردم را از همسر دادن به فرزندش باز مي داشت. چرا كه وي، زنان را نگه نمي داشت و به سرعت طلاق مي داد. و در پاره اي نقلها چنين آمده كه حضرت علي(عليه السلام) از اين عمل فرزندش هراس داشت كه شايد سبب دشمني و كينه قبايل را هم فراهم آورد.(21)



حال، سخن اين است كه آيا اين نقلها از صحت و سلامت تاريخي برخوردار است و آيا چنين بوده كه امام مجتبي(عليه السلام) اين حد، ازدواج مي كرد و طلاق مي داد كه يك بحران خانوادگي را براي آل علي(عليه السلام) سبب شود؟



به نظر مي رسد شواهد تاريخي، عقيدتي فراوان در دست است كه نادرستي اين نقل را روشن مي سازد و بهترين راه براي نقد نيز همين است. اينكه برخي پژوهشگران به جاي نقد اين مطلب به نقد نويسندگان و كتب پرداخته اند و محاسن برقي، قوت القلوب و... را زير سؤال برده اند(22)، شايد قرين صحت نباشد، چرا در همين كتب و از همين نويسندگان، مطالب فراوان و درستي نقل شده و مورد اعتماد و استناد است. به سخن ديگر، به جاي آنكه نادرستي يك يا چند نقل به اثبات رسد روا نيست، يك كتاب يا يك مجموعه از رده خارج گردد.

پاورقي

2ـ الكافي، ج6، ص56، ح5.



3ـ همان، ص56، ح4.



4ـ دعائم الاسلام، ج2، ص257، ح980.



5ـ وسائل الشيعة، ج15، ص268، ب2، ح2 و ص271، ب4، ح1 و 2.



6ـ همان، ج8، ص427، ب23، ح1؛ ج15، ص268، ب2، ح1.



7ـ بحارالانوار، ج43، ص337، ب16، ح9؛ ج75، ص101، ب48، ح22.



8ـ همان، ج44، ص172، ح6 و 7.



9ـ همان، ص158، ح27 و ص169، ح4، و ص171، ح5.



از گوشه و كنار تاريخ، سيدعلي شفيعي، ص88. (كتابخانه صدر) زندگاني امام مجتبي(عليه السلام)، سيدهاشم رسولي محلاتي، ص469 ـ 484. (دفتر نشر فرهنگ اسلامي) حقايق پنهان، احمد زماني، ص331 ـ 354. (انتشارات دفتر تبليغات اسلامي) * چگونه خصلتي كه در جاهليت مورد ذم و سرزنش بود و مردمان آن دوره حاضر نبودند به چنين مردي زن دهند، آن وقت حضرت علي(عليه السلام) فرزند زاهد و پارساي خود را چنين وصف كرده باشد؟!



10ـ مستدرك الوسائل، ج15، ص280، ب2، ح18238. (چاپ آل البيت)



11ـ همان، ح18239.



12ـ انساب الاشراف، ج3، ص25.



13ـ قوت القلوب، ج2، ص246.



14ـ محجة البيضا، ج3، ص69.



15ـ شرح نهج البلاغه، ج4، ص8. (چهار جلدي)



16ـ تهذيب الكمال، ج6، ص236.



17ـ سير اعلام النبلأ، ج3، ص253، 262 و 267.



18ـ البداية و النهاية، ج8، ص42.



19ـ روضة الصفا، ج3، ص20.



20ـ تاريخ الخلفأ، ص191.



21ـ انساب الاشراف، ج3، ص25؛ شرح نهج البلاغه، ج4، ص8.



22ـ حياة الامام الحسن، ج2، ص454 ـ 456؛ حقايق پنهان، ص352 ـ 354.