بازگشت

افسانه ازدواجهاى مكرر


افـسـانـه نـوشـتـه انـد كـه حـسن بن على بسيار زن مى گرفت و طلاق مى داد تا آنجا كه پـدرش عـلى عـليـه السـلام بـر سـر مـنبر فرمود: ((حسن مردى مطلاق است (بسيار زن مى گـيـرد و طلاق مى دهد)، هش داريد و ديگر به او زن ندهيد.)) اما مردم پاسخ مى دادند كه : ما افتخار داريم دخترمان در اختيار او باشد زيرا او فرزند پيامبر است !

اين افسانه تا آنجا ميان مورخان شهرت يافت كه از پنجاه تا سيصد زن براى او نوشته اند! در صورتى كه اين اخبار، هم از جهت سند تاريخى و روايى و هم از جهت قرائن عقلى و نقلى ديگر مخدوش و دروغ آنها روشن است .

تـوضـيـح ايـنـكـه مـجموعه اخبارى كه در اين زمينه رسيده ريشه آنها به سه كس باز مى گـردد: 1) ابـوالحـسـن عـلى بـن مـحمد مداينى 2) محمد بن على بن عطيه ابوطالب مكى 3) ابوجعفر منصور دوانيقى خليفه ستمگر عباسى .

1) ابـوالحـسـن مـدايـنـى صـاحـب تـاريـخ اسـت كـه در سـال 225 از دنـيا رفته ، و او شمار همسران حضرت را تا 70 نفر شمرده است . بسيارى از رجـال شـنـاسـان او را دروغـگـو، جـعال ، رشوه گير و ضعيف الروايه و هوادار بنى اميه دانـسـتـه اند. وى از وابستگان عبدالرحمن بن سمره بود كه سعى داشت بنى اميه را تقويت كند((34))

2) ابـوطـالب مـكـى صـاحـب كـتـاب قـوت القـلوب اسـت كـه در سـال 383 (يـا 386) از دنـيـا رفته است . وى مردى داستان سرا و سخن باف بود. وى را دچار اختلالات روانى دانسته اند كه سخنانى پريشان مى گفت ، از جمله آنكه گفت : ((هيچ كـس بـر خـلايـق زيـانـبـارتـر از خـالق آنـهـا نـيـسـت ))! و نـيـز اهـل مـوسـيـقـى و طـرب بـوده و در جـوانـى آوازه خـوانـى داشـتـه اسـت . و رجال شناسان معتبر سنت ((35)) او را ضعيف شمرده اند.

3) ابـوجـعـفـر مـنـصـور دوانـيـقـى كـه در جـور و سـتـم شـهـره آفـاق بـود و دشـمنى او با آل عـلى عـليـه السـلام زبـانـزد خـاص و عـام . مـسعودى گويد((36)): هنگامى كه عبداللّه بن حسن ((37)) را دستگير كردند، منصور خطبه اى خواند و ضمن جسارت به على و اولاد او، در طعن به امام مجتبى (كه اولاد او زمان بنى عباس فراوان قيام كردند و موى دماغ منصور بودند) گفت : ((او هر روز زنى مى گرفت و زنى را طـلاق مـى داد، و ايـن كـار او ادامـه داشـت تـا در بـسـتـر جـان سـپرد))!((38))

در بـرخـى از كـتـب شـيـعـه نـيـز مـانـنـد مـحـاسـن بـرقـى و فـروع كـافـى دو ـ سه روايت نـقـل شـده كـه راوى آنها يحيى بن علاء و عبداللّه بن سنان است ، كه اولى قاضى منصور دوانـيقى و و دومى قاضى و خازن منصور و مهدى و هادى و رشيد بوده است ، و وضع روايت چنين اشخاصى معلوم است !

در اينجا بايد به چند نكته و سؤ ال بى پاسخ توجه كرد:

امـام مجتبى عليه السلام معصوم است و اين گونه زندگى و برخورد با زنان مسلمان از او ناممكن است .

در صـورت صـحـت ايـن اخـبـار، امـام بـايـد هـر 30 ـ 40 روزى يك زن گرفته و طلاق داده بـاشـد. و بـايـد تـوجـه داشـت كـه آنـها متعه (همسر موقت ) نبوده اند، زيرا لفظ ((طلاق ))دارد و مـتـعه اى كه مدتش تمام شده باشد يا مدت را به او ببخشند خود به خود جدا مى شود و او را مطلقه نمى گويند.

اگـر بـه احـتـرام پـيـامـبـر صـلّى اللّه عليه و آله به او زن مى دادند، بايد پرسيد مگر برادرش امام حسين عليه السلام فرزند پيامبر نبود؟!

مردى كه افتخار دامادى او را داشتند چرا او را تنها گذاشتند؟

بـا ايـن هـمه سرگرمى به ازدواج و طلاق ، داستان حضور حضرتش در جنگها و پياده به حج رفتن ها چه مى شود؟

اگـر عـلى عـليـه السلام مردم را از زن دادن به او نهى مى كرد چرا امام حسن عليه السلام عبرت نگرفت و به خواست پدر بزرگوارش تن نداد؟

چرا از آن همه زن ، جز چند تن انگشت شمار نامى از آنها و تبارشان معروف نيست ؟

مگر طلاق ناخوشايندترين حلال ها نزد خدا نيست ؟

چرا امام حسن عليه السلام خلاف رضاى خدا عمل مى كرد؟

آيا واقعا زنان از روحيه او با خبر بودند و باز تن به همسرى او مى دادند؟!

مهريه اين زنان ، آن هم مهريه هاى گزافى كه در تواريخ آمده ، از كجا تاءمين مى شد؟

راسـتـى كـه همه اين چراها بى پاسخ مانده است . تنها پاسخى كه گفته اند اين است كه سـبـب هـمـه ايـن ازدواجـهـا زيـبـايى و شكوه و آراستگى سر و وضع حضرت بوده است . در پـاسـخ گـوييم : اگر اين را بپذيريم اين علت جذب زنان و خانواده هاى آنهاست ، چرا آن حضرت يوسف وار از زنان چشم نمى پوشيد و خود را دستخوش ‍ هوسرانى آنان مى كرد؟!

حـال آنـكـه در روايـتـى دقـيـقـا عـكـس اخـبـار مـذكـور آمـده ، زيـرا كـه عـمـل آن حـضـرت بـا عـمل يوسف پيامبر عليه السلام مطابقت يافته است . ابن شهر آشوب گويد: در روايت آمده آن حضرت مشغول نماز بود كه زنى بسيار زيبا بر او وارد شد. امام نـمـاز را كوتاه كرد و پس از نماز پرسيد: آيا حاجتى دارى ؟ گفت : آرى ، من همسر ندارم و آمده ام خود را در اختيار شما بگذارم . امام فرمود: برخيز و از من دور شو، من و خودت را به آتش نسوزان . آن زن اصرار مى كرد و امام مى گريست و مى فرمود: از من دور شو...

اين گذشت ، شبى امام از خواب بيدار شد و شروع كرد به گريه كردن .

امـام حـسـيـن عليه السلام علت را پرسيد، امام حسن عليه السلام نخست از او عهد گرفت تا زنـده اسـت آن را بـه كـسـى نـگـويـد، سـپـس ‍ فـرمـود: يـوسـف را خـواب ديـدم و در مـيـان تماشاگران به او نگاه مى كردم و از حسن و جمالش مى گريستم . او مرا در ميان مردم ديد و گـفـت : چـرا مـى گـريـى ، پـدر و مـادرم فـدايـت ؟ گـفـتـم : بـه يـاد شما و همسر عزيز مـصـر(زليـخـا) افتادم كه چه گرفتاريها از دست او كشيدى و به زندان افتادى و پدرت يعقوب چه مصيبت جانگدازى را تحمل كرد! اين را گفتم و گريستم و در تعجب بودم . يوسف گفت : چرا از رفتار خودت با آن زن اعرابى در در ابواء تعجب نمى كنى (كه با آن حسن و جمالش دست از او كشيدى و نفس خويش را كنترل نمودى )؟!

هـمـسـران آن حـضرت طبق آنچه تاريخ به طور مسلم ضبط كرده سه همسر است به نامهاى خوله فزارى ، زنى به نام عايشه ، و جعده دختر اشعث كه حضرتش را مسموم نمود. البته برخى از مورخان 9 تا13 نفر را اسم برده اند ولى بيشتر آن نامها چند نام براى يك نفر است ماننده جعده كه او را سكينه ، شعثاء و عايشه نيز خوانده اند.

نكته ديگر آنكه تعداد فرزندان آن حضرت را بين 8 تا 23 نفر ذكر كرده اند. با توجه بـه آن ازدواجـهـاى ادعـايى چرا تعداد فرزندان به اين اندازه است ؟ آيا در آن روزگار هم تحديد نسل مطرح بوده ؟ در صورتى كه درست به عكس است ، زيرا علويان مى كوشيدند فـرزنـدان بـيـشـتـرى داشـتـه بـاشـنـد تـا بـتوانند در برابر دشمنان از نيروى انسانى بيشترى برخوردار باشند.

پاورقي

34_ براى اطلاع بيشتر لسان الميزان 4/253 و معجم الادباء 14/124.

35_ ابن كثير در البداية 11/319 و ابن حجر در لسان الميزان 5/300 و ابن جوزى در المنتظم 7/190 و ابن اثير در لباب الانساب 4/174.



36_ مروج الذهب 3/311.

37_ او عبداللّه بن حسن بن حسن معروف به عبداللّه محض ، نوه امام مجتبى عليه السلام بوده است .

38_ در ايـن بـخـش از پـاورقـى تـرجـمـه مـقاتل الطالبيين ترجمه مقاتل الطالبيين 74 ـ 75 از استاد بزرگوارمان استاد على اكبر غفارى بهره جسته ايم .