بازگشت

بردبارى و رحمت


آن حـضـرت بـسـيـار بـردبـار و نرمخو بود و آن را به ديگران نيز سفارش ‍ مى كرد. در فـرمان جنگى كه براى ابن عباس نوشت چنين آمده است : ((با سربازان نرمخو باش ، با روى باز و گشاده برخورد كن ... هرگز خود به جنگ آغاز مكن ، ولى اگر آنها جنگ را آغاز كردند تو از مبارزه شانه خالى مكن )).

داسـتـان آن حـضـرت بـا مـرد شـامـى مـعـروف اسـت كـه وى آنـچـه از بـغـض ‍ و كـيـنـه بـا آل عـلى داشـت در حـضـور حـضرتش بر زبان آورد، اما امام با تبسمى به او فرمود: ظاهرا غـريـب هـسـتـى ، مـا عـذر تـو را مى پذيريم ، مشكلت را برطرف مى كنيم اگر بى پناهى پناهت مى دهيم ... آن مرد با شنيدن اين سخنان به گريه افتاد و پس از اقرار به امامت آن حـضـرت ، گـفـت : تـا بـه حـال تـو و پـدرت مـبـغـوض ترين افراد نزد من بوديد و اينك محبوبترين خلايق در نظر من هستيد....

مـردى بـه آن حـضـرت گـزارش داد كـه فـلانـى در حـق شـمـا بـسـيـار بدگويى مى كند. فرمود:((مرا به زحمت افكندى ، اينك بايد براى خودم و او استغفار كنم )).

پـس از شـهـادت آن امام ، مروان آن دشمن ديرينه در زير تابوت او آمد و جنازه را بر دوش مـى كـشـيـد. امـام حـسين عليه السلام به او فرمود: ديروز خون به جگرش ريختى و امروز جنازه اش را بر دوش ‍ مى كشى ؟! مروان گفت : من اين ارادت را به كسى ابراز مى دارم كه شكيبايى او با كوهها برابرى مى كرد.((24))

پاورقي

24_ بـى شك حضور مروان در تشييع جنازه جنبه سياسى داشت و او از سوى عايشه ماءمور بود كه مانع دفن امام در حرم مطهر پيامبر صلى اللّه عليه و آله شود، ولى در عين حال شكوه و عظمت امام او را واداشته بود كه زير جنازه را بگيرد.