بازگشت

2- 2- تقبيح حکومت ناشايستگان


روش ديگر امام عليه السلام اين بود که بي لياقتي و ناشايستگي معاويه را بيان مي کرد. لذا در نامه اي به معاويه نوشت:



«سوگند به خدا! اگر بعد از رحلت پيامبر مردم با پدر من بيعت مي کردند، آسمان باران خود را بر آن ها مي باريد و زمين برکاتش را به آن ها مي بخشيد و تو اي معاويه! در خلافت طمع نمي کردي اما چون خلافت از سرچشمه اصلي اش منحرف شد، قريش در آن نزاع کردند تا آن جا که طلقا و فرزندانش به آن طمع کردند. با اين که پيامبر فرموده بود: هيچ امتي حکومت خويش را به افراد ناشايست واگذار نکرد با اين که دانشمندتر از آن ها بود، مگر اين که کارشان به تباهي کشيد ...» (55)



همچنين امام عليه السلام به خود معاويه ناشايسته بودنش را يادآوري کرد و فرمود: «اما الخليفة فمن سار بسيرة رسول الله صلي الله عليه و آله و عمل بطاعة الله عز وجل و ليس الخليفة سار بالجور و عطل السنن و اتخذ الدنيا اما و ابا و عباد الله خولا و ماله دولا و لکن ذلک امر ملک اصاب ملکا فتمنع منه قليلا و کان قد انقطع عنه ... (56)



خليفه آن کسي است که به روش پيامبر صلي الله عليه و آله سير کند و به طاعت خدا عمل نمايد. خليفه کسي نيست که با مردم به جور رفتار کند. و سنت را تعطيل کند و دنيا را پدر و مادر خود قرار دهد. و بندگان خدا را برده و مال او را دولت خود بداند. زيرا چنين کسي پادشاهي است که به سلطنت رسيده و مدت کمي از آن بهره مند و سپس لذت آن منقطع شده است ...»

پاورقي

55) همان، ج 44، ص 63.



56) احتجاج طبرسي، ج 1، ص 419 و الخرايح و الجرائح، ص 218.