بازگشت

آيا در اين زمان استاندار کوفه زياد بود؟


سعيد بن ابي سرح کوفي که از دوستان امام بود، مورد خشم استاندار کوفه (زياد بن ابيه) قرار گرفت و توسط زياد جلب شد. او نيز فرار کرد و خود را به مدينه رساند و به امام عليه السلام پناهنده شد. در مقابل، حاکم کوفه، خانواده سعيد را زنداني، اموالش را مصادره و خانه اش را ويران کرد. وقتي خبر اين اقدامات به گوش امام عليه السلام رسيد نامه اي خطاب به زياد بن ابيه نوشت:



«اما بعد فانک عمدت الي رجل من المسلمين له ما لهم و عليه ما عليهم فهدمت داره و اخذت ماله و حبست اهله و عياله فان اتاک کتابي هذا فابن له داره و اردد عليه ماله ... (52)



اما بعد تو يکي از مسلمانان را مورد غضب و خشم قرار داده اي با اين که سود و زيان او سود و زيان مسلمانان است. خانه اش را ويران ساخته و مالش را گرفته و خانواده اش را زنداني کرده اي. تا نامه من به تو رسيد، خانه اش را بساز و مالش را برگردان ...



زياد ابن ابيه در مقابل نوشت: «از زياد ابن ابي سفيان به حسن بن فاطمه! اما بعد، نامه ات به من رسيد. چرا نام خود را قبل از نام من نوشته بودي؟ با اين که تو نيازمندي و من قدرتمند! تو که از مردم عادي هستي، چگونه مثل فرمانرواي قدرتمند دستور مي دهي و از فرد بدانديشي که به تو پناه آورده و تو هم با کمال رضايت پناهش داده اي حمايت مي کني؟ به خدا سوگند اگر او را بين پوست و گوشت خود پنهان کني، نمي تواني از او نگهداري کني و من اگر به تو دسترسي بيابم هيچ مراعات نخواهم کرد و لذيذترين گوشت را براي خوردن، گوشت تو مي دانم. سعيد را به ديگري واگذار. اگر او را بخشيدم، به خاطر وساطت تو نيست و اگر کشتم، به جرم محبت او با پدر تو است. والسلام.»



در پي اين عبارت، امام عليه السلام نامه اي به معاويه نوشت و نامه فرماندار را هم به آن ضميمه کرد و برايش فرستاد. معاويه نيز بنابر ملاحظات مختلف نامه اي به اين صورت براي زياد نوشت: «... نامه اي براي حسن نوشته اي و در آن به پدرش دشنام داده اي و فاسق ناميده اي، در صورتي که به جان خودم سوگند تو خود به فسق سزاوارتري. ... به مجرد اين که نامه ام به دستت رسيد، خاندان سعيد بن ابي سرح را آزاد کن خانه اش را بساز اموالش را برگردان ديگر مزاحم او نباش و ...» (53)

پاورقي

52) شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 4، ص 72.



53) نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 4، ص 73.