بازگشت

خلاصه


سال چهلم هجرى در حالى كه خاندان وحى و امّت اسلامى در سوگ اميرمؤمنان على عليه السلام نشسته اند، كوفه، مركز استقرار خلافت علوى، بار ديگر انتخاب و آزمايشى برزگ را تجربه مى كند. صبحگاه روز بيست و يكم ماه رمضان، ابن عباس به ميان مردم آمده و مى گويد:



اى مردم! اميرمؤمنان به سراى ديگر سفر كرد و فرزندش را از براى شما به يادگار گذاشت. اگر دوست داريد، فرزندش به سوى شما آيد!



مردم گريستند و خواستار حضور امام مجتبى عليه السلام در ميان خود شدند. حضرت، به مسجد كوفه آمد و پس از سپاس الهى و درود بر پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم چنين ادامه داد:



«در اين شب، مردى از دنيا رفت كه پيشينيان بر او در عمل نيك سبقت نگرفتند و آيندگان توان رسيدن به او را نخواهند داشت. او همراه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم در راه خدا مى جنگيد و جان خويش را سپر بلاى وى مى نمود. پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم پرچم خويش را به وى مى داد، در حالى كه جبرئيل از طرف راست و ميكائيل از جانب چپ، در كنار او بودند و از جنگ برنمى گشت تا خداوند پيروزى را به وى ارزانى مى داشت. او در شبى به عالم بقا رفت كه حضرت عيسى عليه السلام در آن شب به آسمان عروج نمود؛ شبى كه يوشع بن نون، وصىّ موسى عليهماالسلام از دنيا رفت. از طلا و نقره چيزى جز هفتصد درهم برايش باقى نماند كه از بخشش هاى او زياد آمده بود و مى خواست با آن پول، خادمى براى خانواده اش خريدارى كند.»



پس از آن گريست و مردمان نيز گريه كردند، آنگاه فرمود:



منم پسر بشارت دهنده «به رحمت خداوند». منم فرزند بيم دهنده «از عذاب الهى» منم پسر دعوت كننده به سوى خداوند به اذن او. منم پسر نور تابناك. منم از اهل بيتى كه خداوند، ايشان را پاك و پاكيزه ساخت. و منم از خاندانى كه خداوند در قرآن كريم محبّت ايشان را واجب ساخته و خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرموده است: «بگو از شما پاداشى جز دوستى اهل بيت خود نمى خواهم و هركس كار نيكى انجام دهد، برنيكى اش مى افزاييم.»1 و اين نيكى، دوستى ما اهل بيت عليهم السلام است.»2



آنگاه نشست و مردم را غرق جذبه و نور معنويّت خويش نمود.

پاورقي

1. شورى / 23.

2. بحارالانوار، ج 43، ص 361؛ مقاتل الطالبيين، ص 20، چ قديم؛ ناسخ التواريخ، ج 1، حضرت امام حسن(ع)، ص 178.