بازگشت

در راه انجام ماموريت


آري همان گونه که امام امير المؤمنين(ع)فرمود: و قبلا نيز خبر داده بود، اين دنيا پرستان نتوانستند حکومت عادلانه و شيوه مرضيه آن حضرت را تحمل کنند، و سر به مخالفت برداشته، و نخستين جنگ را به سرکردگي عايشه و طلحه و زبير، عليه آن بزرگوار ترتيب داده و به راه انداختند.



پيمان شکنان، شهر بصره را پايگاه اعمال ضد اسلامي و خرابکارانه خود قرار داده، و پس از جناياتي که در آنجا انجام دادند، آن شهر را به تصرف خود درآورده و از حکومت مرکزي جدا ساختند.



امير المؤمنين(ع)براي دفع آنان با جمعي در حدود سه هزار نفر از مدينه به سوي بصره حرکت کرد و چون به ربذه رسيد، در آنجا توقف کرد و از آنجا نامه اي به مردم کوفه نوشت و مردم آنجا را به جنگ با پيمان شکنان دعوت فرمود...



و سپس از آنجا به ذي قار رفت و چون از کوفه خبري نشده بود، از آنجا نامه ديگري به مردم کوفه نوشت و به وسيله فرزند خود حسن بن علي(ع)و عمار بن ياسر و زيد بن صوحان و قيس بن سعد بن عباده به سوي مردم کوفه فرستاد...



ابن ابي الحديد از ابو مخنف روايت کرده که وي از جابر بن يزيد از تميم بن حذيم ناجي نقل کرده که گويد:



حسن بن علي و عمار بن ياسر به نزد ما آمدند تا مردم را براي کوچ دادن به نزد امير المؤمنين(ع)بسيج کنند، و چون متن نامه امير المؤمنين(ع)را براي مردم قرائت کردند، در اين وقت حسن بن علي(ع)براي سخنراني برخاست، و او در آن وقت جواني نورس بود و به خدا سوگند من که نوجواني او و آن جايگاه سخت او را ديدم به حال او رقت کرده و دلم سوخت.



در اين وقت چشمهاي مردم به سوي او دوخته شد، و همگي درباره اش دعا کرده و مي گفتند:



«اللهم سدد منطق ابن بنت نبينا»



(خدايا زبان پسر دختر پيغمبرمان را در گفتار محکم و گويا گردان!)



فرزند علي(ع)دست خود را بر ستوني نهاد، به خاطر بيماري که داشت و عليل بود، سپس به سخن آمده و سخنراني بليغ زير را ايراد کرده، چنين گفت:



«الحمد لله العزيز الجبار، الواحد القهار، الکبير المتعال، «سواء منکم من اسر القول و من جهر به و من هو مستخف بالليل و سارب بالنهار».احمده علي حسن البلاء، و تظاهر النعماء، و علي ما احببنا و کرهنا من شدة و رخاء.



و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريک له، و ان محمدا عبده و رسوله امتن علينا بنبوته، و اختصه برسالته، و انزل عليه وحيه، و اصطفاه علي جميع خلقه، و ارسله الي الانس و الجن، حين عبدت الاوثان و اطيع الشيطان، و جحدالرحمن، فصلي الله عليه و علي آله و جزاه افضل ما جزي المسلمين.



اما بعد فاني لا اقول لکم الا ما تعرفون، ان امير المؤمنين علي بن ابي طالب-ارشد الله امره، و اعز نصره-بعثني اليکم يدعوکم الي الصواب، و الي العمل بالکتاب، و الجهاد في سبيل الله، و ان کان في عاجل ذلک ما تکرهون، فان في آجله ما تحبون ان شاء الله.



و لقد علمتم ان عليا صلي مع رسول الله صلي الله عليه و آله وحده، و انه يوم صدق به لفي عاشرة من سنه، ثم شهد مع رسول الله صلي الله عليه و آله جميع مشاهده.و کان من اجتهاده في مرضاة الله و طاعة رسوله و آثاره الحسنة في الاسلام ما قد بلغکم، و لم يزل رسول الله صلي الله عليه و آله راضيا عنه، حتي غمضه بيده و غسله وحده، و الملائکة اعوانه، و الفضل ابن عمه ينقل اليه الماء ثم ادخله حفرته، و اوصاه بقضاء دينه و عداته، و غير ذلک من اموره، کل ذلک من من الله عليه.



ثم و الله ما دعا الي نفسه، و لقد تداک الناس عليه تداک الابل الهيم عند ورودها، فبايعوه طائعين، ثم نکث منهم ناکثون بلا حدث احدثه، و لا خلاف اتاه حسدا له و بغيا عليه.



فعليکم عباد الله بتقوي الله و طاعته، و الجد و الصبر و الاستعانة بالله و الخفوف الي ما دعاکم اليه امير المؤمنين.عصمنا الله و اياکم بما عصم به اولياءه و اهل طاعته و الهمنا و اياکم تقواه، و اعاننا و اياکم علي جهاد اعدائه و استغفر الله العظيم لي و لکم » (41)



(سپاس خداي توانا و جبار، و يکتاي قهار، و بزرگ و والا را سزاست که «در پيشگاه او يکسان است کسي از شما که آهسته سخن گويد يا آشکارا، و کسي که به شب پنهاني جويد و کسي که در روز رهرو باشد».



ستايشش کنم بر خوبي آزمايش و پي در پي آمدن نعمتهايش و بر آنچه ما دوست داريم يا نداريم از سختي و فراخي.و گواهي دهم که معبودي جز خداي يکتا نيست که شريک ندارد، و براستي که محمد بنده و فرستاده اوست که خداوند با نبوت او بر ما منت نهاده، و او را به رسالت خويش مخصوص فرموده، و وحي خود را بر او نازل کرده و بر همه خلق خود برگزيده، و به سوي جن و انس فرستاده، در آن روزگاري که بتها را مي پرستيدند، و از شيطان پيروي مي کردند، و خداي رحمان را انکار نمودند.پس درود خدا بر او و بر خاندانش، و بهترين پاداشي را که به مسلمانان عنايت فرمايد به او عنايت کند.



و بعد من نگويم براي شما چيزي جز آنچه را خود آگاهيد که امير مؤمنان علي بن ابيطالب(ع)-که خداوند کارش را به رشد و صلاح برساند و ياريش را عزت بخشد-مرا به سوي شما فرستاده و شما را به صواب و درستي مي خواند، و بر عمل به کتاب(خدا)و جهاد در راه خدا دعوت کند، و اگر چه اکنون اين کار خوشايند شما نيست، ولي در آينده به واست خداي تعالي موجب خوشحالي شما خواهد بود.



و شما بخوبي دانسته ايد که علي(ع)همان کسي است که تنهايي با رسول خدا(ص)نماز خواند(و نخستين کسي بود که دعوت او را پذيرفت)و روزي که او را تصديق کرد(و دعوتش را پذيرفت)دهساله بود، و در همه مشاهد با رسول خدا(ص)بود، و تلاش و کوشش او در راه جلب رضايت خدا و پيروزي رسول خدا(ص)و آثار نيک او را در اسلام همه مي دانيد، و رسول خدا(ص)پيوسته از وي راضي بود تا آنگاه که ديدگان رسول خدا(ص)را به دست خود بست، و بتنهايي او را غسل داد و فرشتگان او را کمک مي دادند و پسر عمويش فضل آب براي او مي برد، تا آنکه او را در قبر نهاد، و رسول خدا(ص)در پرداخت بدهي و انجام وعده هاي خود و ديگر کارها به او وصيت و سفارش کرد، و همه اينها منتهايي بود که خداوند به او عنايت فرمود.



آنگاه-به خدا سوگند-علي(ع)کسي را به سوي بيعت خود دعوت نکرد، و مردم بودند که همچون شتران تشنه که به آبشخور خود هجوم مي برند به سوي او هجوم بردند، و روي ميل و رغبت با او بيعت کردند، سپس گروهي از آنها بدون جهت و بي آنکه کاري کرده باشد يا خلافي انجام داده باشد پيمان شکستند، از روي حسد و کينه اي که با او داشتند.



پس اي بندگان خدا بر شما باد به تقواي خدا و پيروي او و کوشش و پايداري و کمک خواهي از خدا و سرعت بدانچه امير مؤمنان شما را بدان دعوت فرموده، خداوند ما و شما را بدانچه اولياي خود و پيروان را نگاه داشته نگهداري کند، و تقواي خود را به ما و شما الهام کند، و بر جهاد با دشمنانش ما و شما را ياري کند، و از خداي بزرگ براي خود و شما آمرزش مي خواهم.)



و در صحيح بخاري آمده که به سند خود از عبد الله بن زياد اسدي روايت کرده که وقتي طلحه و زبير و عايشه به بصره آمدند، علي(ع)عمار بن ياسر و حسن بن علي(ع)را به نزد ما فرستاد و آن دو پيش ما آمده و به منبر رفتند و حسن بن علي(ع)در بالاي منبر قرار گرفت، و عمار بن ياسر پايين تر از او، و ما نزد آن دو اجتماع کرديم، و من از عمار شنيدم که مي گفت:



«ان عايشة قد صارت الي البصرة و والله انها لزوجة نبيکم(ص)في الدنيا و الآخرة، و لکن الله تبارک و تعالي ابتلاکم ليعلم اياه تطيعون ام هي » (42)



(همانا عايشه به بصره رفته است، و به خدا سوگند که عايشه همسر پيامبر شماست در دنيا و آخرت، ولي خداي تبارک و تعالي شما را آزمايش کرده تا معلوم سازد که آيا از او اطاعت و پيروي مي کنيد يا از عايشه!)



و چنانچه در زندگاني امير مؤمنان(ع)ذکر شد، با تمام اين احوال، ابو موسي اشعري که از طرف امير مؤمنان(ع)والي کوفه بود حاضر به همکاري با فرستادگان امير مؤمنان نشد، و براي سومين و چهارمين بار نيز امير مؤمنان(ع)فرستادگاني به کوفه فرستاد، تا در مرتبه چهارم مالک اشتر بدانجا آمد و ابو موسي را از حکومت عزل نموده و از کوفه بيرون کرد...

پاورقي

41.شرح ابن ابي الحديد، ج 3، ص 292.



42.صحيح بخاري-به شرح کرماني-ج 24، صص 74-173(کتاب الفتن)و جالب است که بدانيد کرماني، شارح صحيح بخاري، ضمير«اياه »را در اين حديث به علي(ع)برگردانده، در صورتي که براي هر خواننده آگاه به ادبيات عرب بخوبي روشن است که ظاهر عبارت آن است که ضمير به «الله »باز مي گردد که در چند کلمه قبل اين حديث ذکر شده، نه به علي(ع)که ذکري از وي در حديث نيامده، و کرماني روي ناچاري مرتکب چنين خلاف ظاهري گرديده تا مبادا به ساحت قدس ام المؤمنين جسارت شود!



و ضمنا هيچ بعيد نيست لفظ «و الآخرة »را نيز همان راوي يا راويان بعدي اضافه کرده باشند تا با روايات ديگرشان موافقت داشته باشد...!