بازگشت

قضاوت ديگري در زمان عمر بن خطاب


و نيز ابن شهرآشوب از کافي کليني و تهذيب شيخ طوسي(ره)از امام باقر(ع)روايت کرده که فرمود:



در زمان عمر بن خطاب مردي را نزد او آوردند که کاردي خون آلود در دست او بود و بالاي سر کشته اي او را يافته بودند، و آن مرد مي گفت: به خدا سوگند من او را نکشته ام و نه او را مي شناسم، و من با اين کارد به دنبال گوسفندي که از دستم فرار کرده بود مي رفتم که به اين کشته برخورد کردم!



عمر دستور قتل آن مرد را صادر کرد.



در اين وقت مرد ديگري که قاتل واقعي آن کشته بود گفت: «انا لله و انا اليه راجعون »قاتل منم، و ديگري را به جاي من مي خواهند بکشند!



امير المؤمنين(ع)فتواي اين قضاوت را از فرزندش حسن بن علي جويا شد و او در پاسخ گفت: هر دوي اينها بايد آزاد شوند و خونبهاي مقتول هم از بيت المال رداخت شود!علي(ع)پرسيد: چرا؟



عرض کرد: چون خداي تعالي فرموده:



«من احياها فکانما احيا الناس جميعا» (6)



(هر کس نفس انساني را زنده کند، گويا همه مردم را زنده کرده)



و در حديث ديگري است که امير المؤمنين(ع)فرمود:



قصاص از اين قاتل برداشته مي شود، زيرا اگر او انساني را کشته، انسان ديگري را زنده کرده! (7)

پاورقي

6.مناقب، (چاپ قم)، ج 4، ص 11.



7.مناقب، (چاپ قم)، ج 4، ص 11.