بازگشت

ـ خوارج


خـوارج به همان ميزان كه با معاويه دشمني داشتند، پس از جريان حكميّت ، نسبت به اميرمؤ منان (ع) نـيـز دشـمـنـي ورزيـدنـد. رؤ سـاي ايـن گروه در كوفه عبارت بودند از:(عبداللّه بن وهَب راسبي)، (شَبَثِ بن ربْعي)، (عبداللّه بن كَوّاء) و(شَمِرِ بن ذي الجَوْشَن).

خـوارج در نـخستين روزهاي بيعت ، از ديگر گروهها نسبت به جنگ با معاويه جدّي تر بودند. نه بـديـن جـهـت كـه آنـان امـام حـسـن (ع) را بـر حـقّ و مـعـاويـه را بـر بـاطـل مي دانستند؛ بلكه چون معاويه را قدرتمندتر از امام (ع)دانسته و مبارزه با او را مشكلتر مـي ديـدنـد؛ از ايـن رو سـعـي مـي كـردند با پيوستن به جبهه امام حسن (ع) و تقويت آن ، توان بـيـشتري براي رويارويي با معاويه پيدا كنند، سپس به مبارزه با امام حسن (ع) بپردازند. از نـظـر آنان در عدم شايستگي براي خلافت ، امام حسن (ع) و معاويه يكسان بودند، همانگونه كه پـيـش از آن ، امـيـرمـؤ مـنـان (ع) و معاويه را يكسان مي پنداشتند و در صدد كشتن هر دو برآمدند. بـنـابـرايـن ، بـيـعـت آنـان بـا امام مجتبي (ع) و اصرار بر جنگ با معاويه نه از روي اعتقاد بر حقانيّت راه آن حضرت بود؛ بلكه تاكتيك و سياست بود.