بازگشت

امام حسين عليه السلام و ساربان


امام صادق عليه السلام فرمود: زني در كعبه طواف مي كرد و مردي هم پشت سر آن زن مي رفت. آن زن دست خود را بلند كرده بود كه آن مرد دستش را به روي بازوي آن زن گذاشت ؛ خداوند دست آن مرد را به بازوي آن زن چسبانيد.

مردم جمع شدند حتي قطع رفت و آمد شد. كسي را به نزد امير مكه فرستادند و جريان را گفتند. او علما را حاضر نمود، و مردم هم جمع شده بودند كه چه حكم و عملي نسبت به اين خيانت و واقعه كنند، متحير شدند! امير مكه گفت: آيا از خانواده پيامبر صلي الله عليه و آله كسي هست ؟

گفتند: بلي حسين بن علي عليه السلام اينجاست. شب امير مكه حضرت را خواستند و حكم را از حضرتش پرسيدند.

حضرت اول رو به كعبه نمود و دستهايش را بلند كرد و مدتي مكث فرمود: و بعد دعا كردند. سپس آمدند دست آن مرد به قدرت امامت از بازوي آن زن جدا نمودند.

امير مكه گفت: اي حسين عليه السلام آيا حدي نزنم ؟ گفت: نه.

صاحب كتاب گويد: اين احساني بود كه حضرت نسبت به اين ساربان كرد اما همين ساربان در عوض خوبي و احسان حضرت در تاريكي شب يازدهم به خاطر گرفتن بند شلوار امام دست حضرت را قطع كرد.