بازگشت

10 ـ ايراد سخن به دستور پدر


روزى امام على(ع) به امام حسن(ع) فرمود: برخيز و سخنرانى كن تا گفتارت را بـشنوم. امام حسن(ع) عرض كرد: پـدرجان! چگونه سخنرانى كنم با اين كه رو به روى تو هستم و از شما شرم دارم.

امام(ع) سپـس خـود را مخـفى نمود بـه طورى كه صداى حـسـن(ع) را مى شنيد. امام حسن(ع)

بـرخاست و خطابـه خود را شروع كرد و پس از حمد و ثـناى الهى فرمود: (اما بـعد فان عليا بـاب من دخله كان مومنا و من خـرج منه كان كافرا اقولى قولى هذا و اسـتـغـفرالله العظيم لى و لكم) بـدون شـك على, درى(از علم و كمال)اسـت كه اگر كسى وارد آن در شود, مومن است و كسـى كه از آن خـارج گردد, كافر است. من اين سخن رامى گويم(و به آن معتقدم)و از بـراى خود و شما ازدرگاه خداى بزرگ طلب آمرزش مى كنم.

در اين هنگام امام على(ع) برخاست و بين دو چشم حسن(ع) را بوسيد و سپـس فرمود: (ذريه بـعضها من بـعض والله سـميع عليم) آنها فرزندان و دودمانى بودند كه بعضى از بعضى ديگر گرفته شده بودند و خداوند شنوا و داناست.