بازگشت

امام حسن (ع ) و محاصره عثمان


مورخان مى گويند: هنگامى كه انقلابيان ، عثمان را به محاصره خود درآودند، على (ع ) دو فرزندش حسن و حسين (ع ) را براى دفاع از عثمان به خانه اش فرستاد. طلحه و زبير نيز هر كدام فرزند خود را بدين منظور فرستادند.

مى گويند: بر اثر سنگ هايى كه مردم به طرف خانه عثمان پرتاب مى كردند، امام حسين (ع ) در كنار در خانه عثمان مجروح شد و خون بر صورتش ‍ جارى گرديد. آن گاه انقلابيان از ديوار خانه بالا رفته و عثمان را كشتند. اميرالمؤ منين (ع ) چون آشفته اى غمين از راه رسيد و يك دست خود را بلند كرد به صورت حسن زد و دست ديگرش را به سينه حسين ، و ديگران را ملامت كرد و ناسزا گفت كه چگونه اميرالمؤ منين كشته شد و شما در خانه حاضر بوديد؟

بعضى اين گفته را بعيد دانسته اند، زيرا رفتار ناهنجار عثمان نسبت به امام و فرزندانش ، چنين اقدامى رابعيد مى گرداند؛ به علاوه ، امام و فرزندانش ‍ نمى توانستند از مهاجرين و انصار و ياران شايسته رسول خدا (ص ) فاصله بگيرند و با آنان به مخالفت بپردازند. اگر بخواهيم بر اين گفته صحه بگذاريم ، بايد بگوييم : حضور حسن (ع ) در جبهه دفاع از عثمان ، صرفا براى اين بود كه كسى نتواند امام و فرزندانش رابه شركت در انقلاب عليه عثمان متهم نمايد و آنان را شريك قتل

او بداند.

از گفتار سيد مرتضى (ره ) چنين بر مى آيد كه وى نيز در اين كه اميرالمؤ منين ، على (ع ) فرزندانش حسن و حسين (ع ) را براى دفاع از عثمان فرستاده ، شك و ترديد دارد. او مى گويد:

اگر حضرت آن دو را فرستاده باشد، براى اين بوده كه مانع هتك حرمت و قتل عمد عثمان شوند و از منع خانواده و زنان عثمان از آب و غذا جلوگيرى كنند، نه اين كه مانع خلع وى توسط انقلابيان گردند.))

تعبير مرحوم علامه حسنى (ع ) چنين است :

((بعيد مى نمايد كه اميرالمؤ منين (ع ) دو ريحانه و گل خوش بوى رسول خدا را وارد آن معركه كرده باشد، تا از ظالمانه دفاع كنند، در حالى كه خود و تمامى زندگى خويش را وقف دفاع از حق و عدالت و داد خواهى مظلومان و ستمديگان كرده بود.))

محقق ديگرى مى گويد:

((خليفه به دليل بدرفتارى با مسلمين مستحق قتل بود. قاطلان وى كسانى كه بدان راضى بودند، جمهور صحابه بزرگوار بودند و اصلا معقول نبود كه حسنين (ع ) در مقابل اينان ايستاده باشند.)) گوييم :

1. اين كه مى گويند: قاتل عثمان ، بزرگان صحابه بودند يا لااقل بدين عمل رضايت داشتند، صحيح ، اما بدون ترديد كسانى مثل طلحه و زبير نيز در ميان انقلابيان بودند و آنان تنها براى رسيدن به منافع دنيوى به پا خواسته بودند، تا يارى و پيروزى حق و مظلومان .

2. اين كه روايت مى گويد: طلحه و زبير نيز فرزندانشان را براى دفاع از عثمان فرستادند، از نظر ما شكى در بطلان آن نيست . بنابر منابع موثق ، طلحه ، زبير، عايشه و ديگران از سر سخت ترين دشمنان عثمان بودند. به ذكر منابع ديده نمى شود، چه اين مساءله از مسلمات تاريخ است .

3. اين كه مى گويند: اميرالمؤ منين (ع ) به صورت حسن (ع ) سيلى زد و با دست ديگرش به سينه حسين (ع ) كوبيد، اين نيز نادرست است ، زيرا امام بارها تكرار كرده بود كه : ((از قتل عثمان نه مسرور گرديد و نه غمگين .)) همچنين امام على (ع ) كسى نبود كه حسنين (ع ) را به سستى و كاهلى در اجراى فرامين خود متهم كند، چه آن دو از كسانى بودند كه خداوند در قرآن كريم به طهارت آنان تصريح كرده است ، و از سوى ديگر، پيامبر اكرم (ص ) در مواضع گوناگون بر مجد و فضيلت آن دو و نيز عشق و محبت خويش به آنان تاءكيد كرده است .

5. در مورد دفاع حضرت از عثمان ، نظر ديگرى نيز هست كه قابل تقدير مى باشد و شايسته است كه آن را تفسير صحيح و موضعى واقع بينانه و منطقى در قبال موضع اميرالمؤ منين در اين مساءله بدانيم ، نه صرف ايراد اتهام به آن حضرت .

خلاصه ، آنچه مى توان در توجيه دفاع حضرت از عثمان كافى دانست ، اين است :

اگر چه اميرالمؤ منين خلاف عثمان را از اساس نامشروع مى دانست و بر همه كارهاى خلاف و تعدى هايى كه از سوى هياءت حاكمه به طور مستمر سر مى زد، كاملا واقف بود و به عيان ملاحظه مى كرد كه فساد آنان به اوج رسيده و خطر آن جدى شده و ديگر قابل تحمل و اغماض نيست ، با اين حال ، راه چاره را در اين روش انفعالى خشن نمى دانست و علاج واقعه را بدين طريق مصلحت نمى ديد.

حضرت در مورد عثمان فرمود:

(( ((انه استاءثر فاءساء الاثرة و جز عوافاءساؤ واالجزع ... ))

عثمان خلافت را براى خود اختيار كرد و در آن استبداد به خرج داد، خود سرى نمود؛پس بد كرد كه چنين امرى را اختيار نموده و در آن استبداد به كار برد و اينان بى تابى كرده ، در اين بى تابى بد كردند.))

امام على (ع ) چنين موضعى اتخاذ كرد، چرا كه روش انقلابيان در قتل عثمان در آن شرايط و با آن وضع خاص نمى توانست به مصلحت اسلام باشد، بلكه برعكس باعث مى شد تا ضربه بزرگ و جبران ناپذيرى بر پيكر اسلام وارد آيد زيرا چنين عملى به منفعت طلبان و هواپرستانى كه مترصد فرصت و موقعيت مناسب بودند، فرصت مى داد كه با توجه به آثارى كه سياست حاكم در مفاهيم ، تفكرات ، نظرها و عقايد مردم بر جاى گذاشته ، از جهل و ضعف و شرايط حاكم بر زندگى آنان سود جسته ، به مطامع خويش ‍ دست يابندو شعار خون خواهى عثمان سرداده ، آن را دستاويزى براى موضع گيرى در مقابل اسلام - كه در شخص اميرالمؤ منين (ع ) عينيت و تجسم يافته - قرار دهند و در مقابل آن حضرت با وقاحت تمام بايستند و شبهات و تشكيكاتى را در مورد حضرت و اصحاب مخلص وى القا نمايند. از همين مساءله بود كه جنگ هاى جمل ، صفين و نهروان - آن طور كه در تاريخ ثبت شده - نشاءت گرفت و به وقوع پيوست .

اميرالمؤ منين (ع ) كاملا اين مطلب را درك مى كرد و بر آن وقوف داشت ؛ تا جايى كه آن موقع كه اهالى يمن براى تبريك خلافت حضرت مشرف شدند، به آنان فرمود:

(( ((انكم صناديداليمن و ساداتها، فليت شعرى ، ان دهمنا امر من الامور كيف صبركم على ضرب الطلا و طعن الكلا؛))

شما ريش سفيدان و بزرگان يمن هستيد، اى كاش مى دانستم اگر روزى مساءله اى بر ايمان پيش آمد و حادثه اى اتفاق بيفتد، قدرت جنگى شما چقدر است و تا چه اندازه مى توانيد صبر و پايدارى داشته باشيد ودر مقابل دشمن استقامت كنيد!))

يعنى حضرت از همان موقع ، جنگ هايى را انتظار داشت كه مى بايست عليه طمع ورزان و منحرفان صورت گيرد.

اين مسائل در آن موقع وبال اسلام و مسلمين بود و مصائب و مشكلات بسيارى به دنبال داشت كه هنوز اسلام و مسلمين از آثار آن رنج مى برند و در زحمت هستند.

اگر اميرالمؤ منين على (ع ) ميل نداشت كه عثمان به آن كيفيت نامطلوب كشته شود، و اگر فرزندانش ، حسن و حسين (ع ) را براى دفاع از او فرستاد و در دفاع از عثمان آن قدر كوشيد كه حتى مروان اعتراف كرد و گفت : ((به قدرى كه على (ع ) از عثمان دفاع كرد، كسى از او دفاع ننمود. گفتند: پس ‍ چرا او را بر روى منبرها لعن مى كنيد؟ گفت : حكومت ما جز با اين كار استوار نمى گردد. ))

اگر على (ع ) خود فرمود:

(( ((والله لقد دفعت عنه حتى خشيت اءن اءكون ائما؛ ))

به خدا سوگند آن قدر از او دفاع كردم كه ترسيدم گناهكار باشم ))

با اين وجود، حضرت نمى خواست كه دفاع او از عثمان موجب فهم غلط موضع حضرت در قبال عثمان و خطاكارى هاى او باشد ؛ از اين رو خلاف كارى ها عثمان را تلويحا و تصريحا بيان مى كرد .همچنين جواب كسانى را كه نظر حضرت را درباره عثمان جويا مى شدند، گاهى صريح و گاهى مبهم مى داد، يا لاقل اجازه نمى داد كه غرض ورزان و فرصت طلبان از آن بهره بردارى كرده ، آن را در راه رسيدن به مطامع خويش به كار گيرند.

دفاع حضرت از عثمان و تلاش در دفع قتل او، بدين معنانيست كه حضرت از خلاف كارى هاى شنيع عثمان و دار و دسته اموى سكوت كرده و دم فرو بسته بود، يا خطرى كه اسلام را تهديد مى كرد وكيان اسلام را هدف قرار داده بود، ناديده گرفت ، بلكه به طور مستمر و على الدوام فرياد خويش را در مقابل آن بلند كرده ، خطاهاى آنان را گوشزد مى كرد در مناسبت هاى چندى سعى نمود كه عثمان را به راه راست نصيحت كند، تا جايى كه عثمان بر حضرت تنگ گرفت و امر كرد كه مدينه را به قصد ينبع ترك گويد.

عثمان رو به امام حسن (ع ) كرد و گفت كه ميل ندارد به نصايح پدرش گوش ‍ قرار دهد، زيرا:

((هر موقع كه مردم از دست عثمان به على (ع ) شكايت مى بردند، حضرت ، فرزندش حسن (ع ) را به نزد او مى فرستاد. وقتى كه اين فرستادن ها زياد شد، عثمان گفت : پدرت گمان مى كند كه آنچه او مى داند، احدى نمى داند. ما به آنچه مى كنيم از او آگاه تر هستيم ؛ پس ديگر مزاحم ما نشود. از آن موقع به بعد، ديگر على (ع ) فرزندش را براى كارى نزد عثمان نفرستاد.))

بدين ترتيب روشن مى شود كه يارى عثمان از سوى حسنين (ع ) كه به اشارت و فرمان پدرشان صورت گرفت ، كاملا با خط آنان كه همان خط اسلام ناب و اسلام صحيح بود، منسجم و هماهنگ است و در شمار قربانى هاى فراوانى است كه در راه دين خدا و به منظور اعتلاى كلمه حق تقديم كردند وخود دليل واضحى است بر دور انديشى و عمق تفكرشان .