بازگشت

4.بيعت رضوان




1. شيخ مفيد(ره ) در مورد حسنين عليهماالسلام مى گويد:

((از نشانه هاى روشن بر كمال ايشان و اختصاص خداوند به آن دو - صرف نظر از آنچه در داستان مباهله گذشت - اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله با آن دو بيعت كرد و در ظاهر با هيچ كودكى جز آن دو بيعت ننمود، و ديگر آن كه قرآن پاداش بهشت را در برابر كردار نيكشان قرار داد، با اين كه آن دو به ظاهر كودك بودند و درباره كودكان ديگر كه مانند آنان بودند، چنين آيه اى نازل نشد.

خداى تعالى مى فرمايد:(( و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا. ))

2. ماءمون ، خليفه عباسى ، در ضمن احتجاجات خود بر خاندانش ، در مورد امام جواد عليه السلام گفت :

((واى بر شما! اين خانواده از ميان همه مردم به فضيلتى مختص شده اند كه مى بينيد كودكى خردسالى مانع ايشان از كمال نيست .آيا نمى دانيد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله خويش را با خواندن اميرالمومنين على عليه السلام شروع كرد؟ در حالى كه على عليه السلام در آن هنگام كودكى ده ساله بود و رسول خدا صلى الله عليه و آله اسلام او را پذيرفت و بدان حكم كرد و كس ديگرى غير از او را در آن سن به دين اسلام دعوت نفرمود ؛و نيز با حسنين عليهماالسلام با اين كه كمتر از شش سال داشتند بيعت كرد جز آن دو با هيچ كودكى در آن سن بيعت نكرد. آيا هم اكنون به فضيلتى كه خداوند نصيب اين خانواده كرده است آشنايى نداريد، و نمى دانيد كه ايشان نژادى هستند كه يكى از ديگرى است و درباره آخرينشان هماى جارى است كه درباره اولين آنها؟...))

امام صادق عليه السلام نيز فرمود:

(( ((لم يبايع النبى صلى الله عليه واله من لم يحتلم الا الحسن والحسين ، و عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس رضى الله عنهم ؛))

پيامبرصلى الله عليه و آله جز حسن و حسين و عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس (رضى الله عنهم ) با كودكى كه به سن احتلام (بلوغ ) نرسيده بود بيعت نكرد.)

همچنين فرمود:

(( ((ولم يبايع صغيرا الامنا؛))

پيامبر صلى الله عليه و آله با كودك خردسالى جز از خاندان ما بيعت نكرد.))

گفته ماءمون و شيخ مفيد مى رساند كه عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس ‍ را راويان اضافه كرده اند، زيرا ماءمون و نيز شيخ مفيد قاطعانه منكرند كه پيامبر صلى الله عليه و آله با كودكى جز حسنين عليهماالسلام بيعت كرده باشد و اين كه آن را در مقام احتجاج و استدلال آورده اند، دليل بر اين است كه مساءله در آن زمان مسلم و قطعى بوده و آنچه كه در روايت اخير آمده ، بعدها اضافه شده است .

روشن است كه اگر بيعت چنان است كه براى طرف مقابل تعهدآور باشد و مسؤ وليت هاى معينى را در ارتباط با آينده دعوت و جامعه و نجات مردم از آسيب هاى آتى برعهده اش مى گذرد، چنان كه در بيعت رضوان بود، معلوم مى گردد كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در حسنين عليهماالسلام لياقت و توان پذيرش اين باره عمل خواهند كرد.

ممكن است بعضى گويند كه تكليف در آن موقع مشروط به رشد و تميز بوده است ؛لذابيعت با آن دو، بيانگر هيچ نوع امتيازى برايشان نيست ، بلكه تنها مى رساند كه در آن زمان از قوه تميز و تشخيص بر خوردار بوده اند و به تبع آن تكليف متوجه آنها شده بود.

پاسخ ما اين است :

اولا: اين كه گويند: تكليف منوط به تميز بود، بايد دانست كه مهلت آن مدت ها پيش و درست در عام الخندق (سال چهارم يا پنجم هجرى ) در مساءله پذيرش پسر عمر در جنگ به پايان رسيد و از آن زمان ، تكليف مشروط به سن شد.

ثانيا:بر فرض كه در آن موقع تكليف منوط به تميز بوده باشد،اين سؤ ال مطرح است كه چرا اين مساءله از ميان تمام مردم به حسنين عليهماالسلام اختصاص يافت ؟ آيا معقول است كه بگوييم : در آن جا كسى مميز نبود؟حتى در سن دوازده يا سيزده سالگى و امثال اين ها ؟بدون شك اين جريان بيانگر امتيازى خاص براى حسنين عليهماالسلام است كه احدى از خلق خدا در آن شريك نيست ، همان طور كه شيخ مفيد(ره ) و ماءمون گفته اند .

ثالثا: در بسيارى از اوقات ، صرف تكليف و تميز كافى نيست ، زيرا طبيعت مسؤ وليت مورد نظر اقتضا مى كند كه بايد در شخصى كه بدين منظور آماده مى شود، توانايى ها، ملكات و امكانات ايمانى و فكرى معينى وجود داشته باشد، و مورد بيعت رضوان نيز از قبيل موارد است .

آنچه اين مطلب را روشن مى كند، اين است كه مى بينيم بسيارى از كسانى كه آمادگى خود را براى پذيرش اين مسؤ وليت ها اعلام كردند و بيعت آنان پذيرفته شد - چنان كه در بيعت با اميرالمومنين (ع ) در روز غدير و آن گاه كه خليفه شد و... وضع بدين منوال بود - به بيعت خود وفا نكردند و روشن گرديد كه آنهاتوانايى هايى را كه مى بايست در فردى كه تعهدى بدو سپرده مى شود و يا مسؤ وليت هاى بزرگى را در ارتباط با رسالت و دين بر عهده مى گيرد، به وفور يافت شود دارا نبودند.

حسن و حسين عليهماالسلام امامند و پيشوا

حالا معنا و مفهوم عميق اين گفته پيامبر صلى الله عليه و آله را مى فهميم كه فرمود:

(( ((الحسن و الحسين امامان قاما اءو قعدا. ))

حسن و حسين امامند و پيشوا، چه شرايط براى رسيدن به خلافت و امامت ظاهرى آنان آماده شود و چه چنين شرايطى حاصل نشود.))

يا ديگر گفته هاى آن حضرت كه اين معنا را بيان مى كند، با اين كه عمرشان در آن زمان از عدد انگشتان يك دست تجاوز نمى كرد. امام حسن عليه السلام بر كسانى كه به دليل صلحش با معاويه به وى اعتراض مى كردند به همين گفته پيامبر صلى الله عليه و آله استدلال مى كرد.

بعضى مايلند ادعا كنند كه خلافت امام حسن عليه السلام با انتخاب و بيعت مسلمين با آن حضرت بود، نه به وصيت كسى ، حتى پدرش .

اما گفته پيامبر و ساير مطالبى كه در اين باره گذشت ، اين ادعا را تكذيب مى نمايد. ما روايات زيادى داريم كه مى گويد: اميرالمومنين عليه السلام به خلافت امام حسن عليه السلام بعد از خود وصيت كرده است . مى توان موارد زير را در اين جا بر شمرد:

1.امام حسن (ع ) در نامه اى به معاويه نوشت :

(( (( و بعد، فان اميرالمومنين على بن ابى طالب لمانزل به الموت و لانيى هذا الامر بعده ؛)) (2)

و بعد( از حمد و سپاس خدا)، آن گاه كه اميرالمومنين على بن ابى طالب در آستانه رحلت بود، امر خلافت را به من سپرد.))

در بعضى از منابع آمده :

((مسلمين خلافت را به من سپردند.))

2.ابن عباس پس از شهادت اميرالمومنين عليه السلام گفت :

((اين دخترزاده پيامبر شما و وصى امامتان است ، پس با او بيعت كنيد!))

3. هيثم بن عدى گفت :

((بسيارى از مشايخى كه درك كردم ، برايم حديث كردند كه على بن ابى طالب خلافت را به حسن سپرد)) (3)

4. ابن ابى الحديد معتزلى حنفى در باره خلافت مى گويد:

((على در هنگام مرگ براى حسن پيمان گرفت .))

5. گفته اند:

((جند بن عبدالله بر على عليه السلام وارد شد و گفت : يا اميرالمومنين ! اگر تو را از دست داديم خدا كند از دست ندهيم - با حسن بيعت كنيم ؟ فرمود: آرى .)) (4)

6. ابن كثير گويد:

((بنا بر نص حديث سفينه ، خلافت خلفاى چهارگانه ، ابوبكر،عمر، عثمان و على ، تحقق يافت ، زيرا حديث سفينه مى گويد، خلافت بعد از من سى سال به طول مى انجامد، سپس نوبت به حسن بن على مى رسد، و همين طور هم شد.

چرا كه على عليه السلام به خلافت وى پس از خود وصيت كرد و مردم عراق با او بيعت نمودند.))(5)

7. به نظر ابوالفرج و ديگران ، هنگاميكه خبر رحلت امير المومنين و بيعت مردم با امام حسن عليه السلام به ابوالاسود رسيد، برخواست و خطبه خواند؛ از جمله گفت :

((و به امانت فرزند رسول خدا و فرزند خودش و سلاله و شبيه پيامبر از لحاظ خلق و خوى (صورت و سيرت ) وصيت كرد.))(6)

8. مسعودى معتقد است كه امير المومنين عليه السلام فرمود:

((من به خلافت حسن و حسين سفارش مى كنم ؛ پس سخن آنان را گوش ‍ دهيد و فرمانشان را اطاعت كنيد.))(7)

بسيارى از مؤ لفان ، سفارش امام على عليه السلام به خلافت فرزندش ، امام حسن عليه السلام را در كتب خود آورده اند؛ (براى اطلاع بيشتر، مى توانيد) به آنها رجوع كنيد.(8)

9. اينها علاوه بر ديگر اقوالى است كه از پيامبر صلى الله عليه و آله در اين باره آمده است ؛ از جمله اينكه :

((شما هر دو اماميد و پيشوا مادرتان را حق شفاعت است .))

همچنين اين گفته حضرت صلى الله عليه و آله كه فرمود:

((حسن و حسين امامند و پيشوا، چه شرايط براى رسيدن به خلافت و امامت ظاهرى آنان آماده شود و چه چنين شرايط حاصل نشود.))

علاوه بر اين ، احاديث بسيارى است كه امامان را با اسامى آنان ذكر مى كند.

به علاوه نصوص زيادى است كه از طريق اهل بيت و شيعيان آنها به ما رسيده است و فعلا مجال ذكر آن ها نيست .

10. آن گاه كه اميرالمومنين عليه السلام رحلت كرد، مردم نزد امام حسن عليه السلام آمدند و عرضه داشتند:

((تو خليفه و جانشين پدرت و وصى او هستى .))(9)

11.مسعودى گويد:

((گروهى از مردم گفته اند: على (رض ) به دو فرزندش حسن و حسين وصيت كرد كه هر دو در آيه تطهير شريك وى بودند و اين گفتار بسيارى از كسانى است كه قائل به تعيين و نصب امام بوده اند.))(10)

12.على عليه السلام فرمود:

(( ((انت يا حسن وصيى ، والقائم بالامر بعدى ؛))

اى حسن ! تو وصى و خليفه پس از من هستى .))

در نص ديگرى آمده :

(( يابنى ، اءنت ولى الامر و ولى الدم ؛ )) (11)

در نص ديگرى فرمود:

(( ((الحسن و الحسين فى عترتى ، واوصيائى ، و خلفائى ؛)) (12)

حسن و حسين از خاندان و اوصيا و جانشينان من هستند.))

13.شيعيان اتفاق نظر دارند كه ((على بر امامت پسرش حسن تصريح كرده است .))(13)

همچنين ديگر اخبار و احاديثى كه در اين جا مجال تتبع و استقصاى آن نيست . در آغاز اين فصل ، بعضى از رواياتى كه بر اين مطلب دلالت دارد بيان شد.

همچنين ديگر اخبار و احاديثى كه در اين جا مجال تتبع و استقصاى آن نيست . در آغاز اين فصل ، بعضى از رواياتى كه بر اين مطلب دلالت دارد بيان شد.

آنچه درباره زندگانى سياسى امام حسن عليه السلام در عهد رسول اكرم صلى الله عليه و آله بيان كرديم كافى است و در اين فرصت كوتاه ، بيش از اين امكان پذير نيست . در فصل آينده به بررسى زندگانى سياسى آن حضرت در روزگار ((شيخين )) مى پردازيم

پاورقي

1- بداية اامجتهد، ج 2، ص 57 .