بازگشت

3-بردبارى


مردى از شام،به تحريك معاويه،روزى امام را به دشنام گرفت.امام (ع) چيزى نفرمود تا ساكت شد،آنگاه با لبخندى شيرين او را سلام گفت و فرمود:پير مرد!فكر مى كنم غريب هستى، و گمان مى برم در اشتباه افتاده اى،اگر از ما رضايت بخواهى،خواهيم داد و هم اگر چيزى بطلبى،و اگر راهنمايى مى جويى،راهنماييت خواهيم كرد،و اگر بارى بر دوش دارى،بر مى داريم و يا گرسنه يى سيرت مى سازيم و اگر نيازمندى،نيازت بر مى آوريم و بارى،هر كارى دارى،در انجام آن حاضريم.و هم اگر بر ما وارد شوى،راحت تر خواهى بود كه وسايل پذيرايى از هر گونه ما را فراهم است.مرد،شرمسار شد و گريست و گفت:گواهى مى دهم كه تو جانشين خداوند بر زمينى،خدا بهتر مى داند كه رسالت خويش،كجا قرار دهد (20) .



تو و پدرت،نزد من،مبغوضترين بوديد و اما اكنون محبوبترين هستيد.



پير مرد آنروز مهمان امام شد و چون از آنجا رفت به دوستى آن گرامى،گرويده بود (21) .



مروان حكم،-كه هيچگاه از آزار آن گرامى فرو گذار نمى كرد-،به هنگام رحلت آن امام،در تشييع شركت كرد.



حضرت امام حسين (ع) فرمود:تو به هنگام حيات برادرم،هر چه از دستت بر آمد،كردى،و اما اينك در تشييع او،حاضر آمده اى و مى گريى؟!.



پاسخ داد:هر چه كردم،با كسى كردم كه بردباريش از اين كوه-اشاره به كوهى در مدينه-بيشتر بود (22) .

پاورقي

20- الله اعلم،حيث يجعل رسالته



21- بحار ج 43-ص 344



22- تاريخ الخلفاء ص 191