بازگشت

از نظر سياست خارجى


از نظر سياست خارجى آن روز، جنگ داخلى مسلمانان به سود جهان اسلام نبود زيرا امپراتورى روم شرقى كه ضربتهاى سختى از اسلام خورده بود، همواره مترصد فرصت مناسبى بود تا ضربت مؤثر و تلافى جويانه اى بر پيكر اسلام وارد كند و خود را از نفوذاسلام آسوده سازد.



وقتى كه گزارش صف آرايى سپاه امام حسن عليه السلام ومعاويه در برابر يكديگر ، به سران روم شرقى رسيد،زمامداران روم فكر كردند كه بهترين فرصت ممكن براى تحقق هدفهاى خود را به دست آورده اند، لذا با سپاهى عظيم عازم حمله به كشور اسلامى شدند تا انتقام خودرا از مسلمانان بگيرند. آيا در چنين شرائطى، شخصى مثل امام حسن عليه السلام كه رسالت حفظ اساس اسلام را به عهده داشت، جزاين راهى داشت كه با قبول صلح، اين خطر بزرگ را از جهان اسلام دفع كند، ولو آنكه به قيمت فشار روحى و سرزنشهاى دوستان كوته بين تمام شود.



«يعقوبى »، مورخ معروف، مى نويسد: هنگام بازگشت معاويه به شام (پس از صلح با امام حسن عليه السلام)به وى گزارش رسيد كه امپراتور روم با سپاه منظم و بزرگى به منظور حمله به كشور اسلامى از روم حركت كرده است.



معاويه چون قدرت مقابله با چنين قواى بزرگى رانداشت، با آنها پيمان صلح بست و متعهد شد صد هزاردينار به دولت روم شرقى بپردازد.



اين سند تاريخى نشان مى دهد كه هنگام كشمكش دو طرف در جامعه اسلامى، دشمن مشترك مسلمانان با استفاده از اين فرصت، آماده حمله بود و كشوراسلامى در معرض يك خطر جدى قرار داشت و اگرجنگ ميان نيروهاى امام حسن و معاويه در مى گرفت،كسى كه پيروز مى شد، امپراتورى روم شرقى بود نه حسن بن على عليه السلام ونه معاويه!! ولى اين خطر با تدبير ودورانديشى و گذشت امام برطرف شد.



امام باقرعليه السلام به شخصى كه بر صلح امام حسن عليه السلام خرده مى گفت، فرمود: اگر امام حسن اين كار را نمى كردخطر بزرگى به دنبال داشت.