بازگشت

ارثى را كه رسول خدا(ص) به حسنين(ع)عطا فرمود


"هيتمى" در "مجمع الزوائد" از "ابى رافع" روايت كرده كه گويد: فاطمه(س) حسن و حسينعليها السلام را در هنگام بيمارى رسول خدا(ص)-همان بيمارى كه منجر به رحلت آن بزرگوار گرديد- نزد آن حضرت آورد و عرض كرد:



«هذان ابناك فورثهما شيئا.»



(اين دو پسران تو هستند به آن دو چيزى به ارث عطا فرما!) رسول خدا(ص) فرمود:



«اما الحسن فله ثباتى و سوددى، و اما الحسين فان له حزامتى وجودى » (22)



(اما به حسن ثبات و سيادت خود را بخشيدم، و اما به حسين دورانديشى و انضباط و جود و بخشش را دادم.)



و در ربيع الابرار"زمخشرى" اين گونه است كه رسول خدا(ص) حسن را در بر گرفت و او را بوسيده روى زانوى راست خود نشانيد و فرمود:



«اما ابنى هذا فنحلته خلقى و هيبتى »(اما اين پسرم را خوى خود و هيبتم را به او بخشيدم.)



و آنگاه حسين را در بر گرفت و بوسيد و روى زانوى چپ خود نشانيد و فرمود:



«نحلته شجاعتى و جودى » (23)



(و به او نيز شجاعت وجود و سخاوت خود را بخشيدم)



و در"كنز العمال" اين گونه است كه فرمود:



«اما الحسن فله هيبتى و سؤددى و اما الحسين فله جراتى و جودى » (24)



و در حديث ديگرى فرمود:



«اما الحسن فقد نحلته حلمى و هيبتى، و اما الحسين فقد نحلته نجدتى و جودى » (25)



و بالاخره رسول خدا(ص) آن دو فرزند محبوب خود را به خدا و مؤمنان صالح سپرد.



"ابن حجر هيثمى" در كتاب"الصواعق المحرقة" از "ابى الدنيا" روايت كرده كه گويد:"زيد بن ارقم" در مجلس عبيد الله هنگامى كه مشاهده كرد آن فاسق، قضيب (26)خود را بر لبهاى حسين(ع) مى زند رو به او كرده گفت:



«ارفع قضيبك فو الله لطالما رايت رسول الله(ص) يقبل ما بين هاتين الشفتين، ثم جعل زيد يبكى، فقال ابن زياد: ابكى الله عينيك لولا انك شيخ قد خرفت لضربت عنقك »



(قضيب خود را بردار، كه به خدا سوگند چه بسيار زياد ديدم كه رسول خدا(ص) ميان اين دو لب را مى بوسيد، زيد اين سخن را گفته و گريست."ابن زياد" گفت: خدا چشمت را بگرياند، اگر پيرمردى نبودى كه عقلت تباه گشته، هم اكنون گردنت را مى زدم.)



"زيد بن ارقم" اين سخنان را گفته، سپس برخاست در حالى كه مى گفت:



«ايها الناس انتم العبيد بعد اليوم قتلتم ابن فاطمة، و امرتم ابن مرجانة و الله ليقتلن خياركم و يستعبدن شراركم، فبعدا لمن رضى بالذلة و العار»



(اى مردم شما پس از امروز بردگانى خواهيد بود. پسر فاطمه را كشتيد و پسر مرجانه را فرمانروا كرديد. به خدا سوگند كه وى خوبانتان را مى كشد، بدانتان را تحت فرمان گيرد، پس دورى از رحمت حق بر كسى باد كه تن به خوارى و ننگ دهد.)



آنگاه به"ابن زياد" رو كرده و گفت:



«لاحد ثنك بما هو اغيظ عليك من هذا، رايت رسول الله اقعد حسنا على فخذه اليمنى، و حسينا على اليسرى، ثم وضع يده على يا فوخهما ثم قال: اللهم انى استودعك اياهما و صالح المؤمنين » (27)



(اكنون براى تو حديثى گويم كه خشم تو را بيش از اين برانگيزاند. رسول خدا(ص) را ديدم كه حسن را بر زانوى راست خود نشانيده بود و حسين را بر زانوى چپ نهاده بود، آنگاه دست خود را بر جلوى سر آنها نهاده بود و مى گفت: بار خدايا من اين دو را به تو و مؤمنان شايسته مى سپارم.)

پاورقي

22.مجمع الزوائد هيتمى، ج 9، ص 185.



23.ربيع الابرار، ص 513.



24.كنز العمال، ج 7، ص 192.



25.منتخب كنز العمال-حاشيه مسند-ج 5، ص 106.



26.«قضيب »به معناى شاخه بريده و شمشير بران نيز آمده، و ظاهرا برخى از اميران قديم مانند عبيد الله حرام زاده عصاهايى داشته اند كه ظاهر آن مانند چوبدستى و عصا بوده، ولى مجوف و تو خالى بوده، و داخل آن شمشيرهاى نازك و تيزى قرار داشته كه در موقع لزوم آن را بيرون آورده و از آن استفاده شمشير مى كرده اند، و بدانها قضيب مى گفتند.



27.الصواعق المحرقه، ص 196.و قسمت ذيل آن را نيز در كنز العمال و كتابهاى ديگر از زيد بن ارقم روايت كرده اند.ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 746.