بازگشت

گذشت از مجرمان


عبيداللّه بن حرّ جعفى كه هر لحظه چون بت عيّار به شكلى درمى آمد ، لحظه اى با حق بود و گاهى با باطل و گاه هم بى طرف ! در جنگ صفين با اينكه اهل عراق بود به كمك معاويه شتافت و تمام دوران جنگ بر ضد اميرمؤمنان (عليه السلام)در خدمت دشمن رديف اوّل اهل بيت ، معاويه فرزند نامشروع ابوسفيان بود .

او پس از پايان جنگ به خيال اينكه در عراق نمى تواند ادامه زندگى دهد همراه معاويه به شام رفت و در آنجا با حقوقى كه از معاويه مى گرفت سرگرم زندگى شد .

در عراق شهرت يافت كه عبيداللّه بن حرّ در جنگ كشته شده ، همسرش پس از اطمينان و يقين به اين موضوع و به دنبال پايان امور شرعى با عكرمة بن الخبيص ازدواج كرد .

عبيداللّه كه سخت به همسرش علاقه داشت از شنيدن اين خبر چنان ناراحت شد كه تصميم گرفت به كوفه باز گردد و چنانچه ممكن باشد ، همسرش را از شوهر دوم جدا كند و به خانه خود برگرداند .

معاويه وى را از رفتن به كوفه ترسانيد و به او گفت : رفتنت همان و گرفتار شمشير انتقام على شدنت همان ! ولى عبيداللّه در پاسخش گفت : من به سوى عدالت و به جانب كليد حلّ مشكلات مى روم و از رفتنم ترس و واهمه اى ندارم . اخلاق على ، اخلاق تو نيست اخلاق على اخلاق الهى و ملكوتى است و او فريادرس دادخواهان است .

او به كوفه آمد ، ابتدا به شوهر همسرش مراجعه كرد ولى شوهر زن از رها كردن آن زن به شدّت امتناع ورزيد و با كمال جرأت و جسارت عبيداللّه را از نزد خود راند ، عبيداللّه كه ديد تاب مقاومت در برابر او را ندارد روانه مسجد كوفه شد تا حلّ مشكل را از على (عليه السلام) بخواهد .

او به مسجد آمد ، گروهى انبوه را گرداگرد خورشيد هدايت و محبت ديد ، صبر كرد تا كار همه با على به پايان برسد آنگاه در محضر على نشست و با كمال آرامش طرح شكايت كرد ، حضرت فرمود : تو همان نيستى كه در جنگ صفين بر ضدّ من معاويه را يارى دادى و به روى اهل ايمان شمشير كشيدى ؟ گفت : على جان ! من براى محاكمه شدن اينجا نيامده ام ، من براى درمان دردم به محضرت شتافته ام ، مشكل مرا حل كن و همسرم را به من باز گردان !

حضرت به غلامش فرمان داد آن مرد را احضار كند ، غلام ، همسر زن را به محضر حضرتش آورد ، امام از وى خواست كه آن زن را رها كند تا به شوهر اولش باز گردد ، عرضه داشت : زن از من حملى در رحم دارد ، حضرت فرمان داد خانه اى اجاره كنند و آن زن را به آن خانه انتقال دهند و يك پرستار به خرج اميرمؤمنان تا زمان وضع حمل ، از او پرستارى كند سپس با رعايت امور شرعى به عبيداللّه برگردد.

در روش اهل بيت (عليهم السلام) و سيره آن بزرگواران گذشت و اغماض و ناديده گرفتن جفا و خطا به عنوان جوانمردى و مردانگى مورد توجه است .







رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود :

مُرُوَّتُنا أَهْلَ البيتِ ، العَفُوُ عَمَّنْ ظَلَمَنا وَإِعْطاءُ مَنْ حَرَمَنا.

جوانمردى و مردانگى ما اهل بيت گذشت نسبت به كسى است كه بر ما ستم روا داشته و نيز عطا و بخشش به كسى است كه از ما دريغ ورزيده است .

و اين حقيقت را تنها به زبان اعلام نمى كردند بلكه در عمل و رفتار هم پيشه خود داشتند .

حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) مى فرمايد : زنى يهودى گوشت گوسپندى را مسموم كرده ، نزد پيامبر آورد تا حضرت با خوردن آن از پاى درآيد ، حضرت به او فرمود : چه چيز تو را به اين كار وا داشت ؟ زن يهودى گفت : با خود گفتم : اگر او فرستاده خداست ، اين گوشت مسموم به او زيانى نمى رساند و اگر پادشاه است ، مردم را از حكومتش آسوده مى كنم ، پيامبر (صلى الله عليه وآله) پس از شنيدن اين سخن از او درگذشت!

ابن أبى الحديد در شرح نهج البلاغة در وصف اميرمؤمنان (عليه السلام) مى گويد : در بردبارى و گذشت از مجرم ، بردبارترين مردم و نسبت به مجرمان ، باگذشت ترين ايشان بود و درستى اين سخن از جنگ جمل پيداست ، آنگاه كه به مروان بن حكم كه دشمن ترين و كينه توزترين دشمن او بود دست يافت از او درگذشت! !

پاورقي

تحف العقول/38.